روزهایی که میگذرند
دیروز بارون میاومد و تقریبا تمام مدت تو مهد بودیم رابطه کسرا با بچه ها هم داره میره به سمت عیسی به کیش خود موسی به دین خود من تاحدودی از این موضوع ناراحتم اما از دعوا و شاخ و شونه کشیدن بهتره و اصلا هم قصد ندارم تو این موضوع دخالت کنم، به قول یکی از دوستان به وقتش روابط اجتماعیش هم خوب میشه! اما ،اما ،کماکان مشکل ننشستن سر میز ،وقت ناهار به قوت خودش باقیه... در مورد وبلاگ کسرا با مونیکا حرف زدم و گفتم که خاطراتشُ مینویسم ، البته به زبان شیرین مادری! از روی عکسا یه سری توضیحات دادم که چی به چیه! جالب این بود که خود مونیکا هم خاطرات دخترشُ زمانیکه نوزاد بوده مینوشت ِ یعنی تقریبا...
نویسنده :
مامانی کسرا
19:58