کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

پسرم کسرا

خداحافظی

خیلی وقت بود میخواستم واسه کسرا و خاطراتش بدم یه سایت طراحی کنن فضای نی نی وبلاگُ دیگه دوس نداشتم سانسور عکسها، یه عالمه تبلیغات و ایموجی های بدشکل و ...   دان دراراااااااااااااااااااااام خانم ها و آقایون اینم سایت جدید آقا کسرا www.BigBoyKasra.com  با تلاش زیاده بابایی و دوست محترمتشون تمام مطالب منتقل شد به سایت جدید و ما میتونیم خیلی دوستانه در هشت سال و هشت ماهگی کسرا  از نی نی وبلاگ محترم خداحافظی کنیم از امروز اونجا میزبان نگاه قشنگتون هستیم           ...
24 اسفند 1397

اولین تجربه وبلاگ خوانی

            سلام دیشب داشتم در ورد وبلاگ کسرا  و تبدیلش به سایت با بابایی صحبت میکردیم که یهو پرید وسط بحث که چه خبره اینجا. شما دارید در مورد چی حرف میزنین یه مطلب خیلی قدیمی رو که با یه تخم دایناسور عکس داشت باز کردم و نشونش دادم یکم از مطلب خوندم  خیلی خوشش اومد اصرار که بازم بخون.  خوندیم و رفتیم جلو خوندیم و ادامه دادیم تا رسیدیم به قسمتای مهد کودک و دردسرایی که اوایل واسه مهد رفتن داشتم باهاش یه چند خطی که خوندم گفت عجب کارای بدی میکردم🤔 دلم یه جوری شد گفتم خوب کوچیک بودی و منم بی تجربه بااشاره ریز پدر دیگ...
14 اسفند 1397

با دوستان به صرف کله پاچه

خدا را آنجا دیدم که همه خواستند کسی را تنها بگذارند و او نخواست همه خواستن کسی را به ارج برسانند و او نخواست نمیدونم چرا این جمله این روزا مدام  از ذهنم میگذره اتفاقات زیادی   افتاد بالا و پایین رفتن واومدن هایی پیش اومد.  امروز که پشت سرم  نگاه میکنم فقط میتونم شاکر خدا باشم به خاطر تک تک اون اتفاقات و تجربه ها و ممنونم به خاطر  آدمهایی که امروز کنارشون آرومیم     ...
29 بهمن 1397

چالش عکس اول و آخر

  نوشتن کاریه که همیشه منُ به چالش میکشه بهم کمک میکنه بهتر ببینم انگار یه نفر سومی میاد وسط داد وبیدادای  مغزم بهم میگه این  راهِ این چاه البته نه که من الزاما راهُ انتخاب کنم ولی حداقل با دید باز چاهُ انتخاب میکنم همین میل به نوشتن منُ کشوند سمت پیدا کردن جاهای جدید واسه نوشتن و پیدا کردن نی نی وبلاگ میتونم به جرات بگم جزو اولین گروهی بودم  که تو نی نی وبلاگ واسه این وروجکی که واسه خودش دیگه حالا مردی شده اکانت ساختم اوایل با این فکر که خودش بعدا بزرگ میشه میخونه خوشش میاد مینوشتم اما بعد از مهاجرت و قبول این واقعی...
1 بهمن 1397

کریسمس 2019

سال 2019 رو ایران شروع کردیم د رکنار خانواده هامون چقدر امنیت هست تو این یه کلمه "خانواده" هیچ چیز، تحت هیچ شرایطی نمیتونه جای خالیشُ پر کنه حتما هم لازم نیست مهاجرت کنی یا دور باشی ازشون تا بدونی بودنشون چه نعمتیه و کنارشون چه آرامشی     عمرشون پر برکت سایه شون مستدام       ...
1 بهمن 1397

کتاب

همیشه کتاب سهم زیادی از بار ما رو به خودش اختصاص میده وقتی از ایران برمیگردیم. اما اینبار با همیشه خیلی فرق داشت همیشه مامانی  کتابا رو انتخاب میکرد میخرید میخوند و معمولا کسرا هم دوست داشت اینبار هم به عادت همیشه یه عالمه کتاب حالا متناسب با سنش انتخاب کردم و خریدم مجموعه جودی که تازگی ها خیلی بهش علاقه پیدا کرده و یکی دوتا کتاب دیگه تو همون حال و هوا و خیلی اتفاقی یه کتاب از سری مجموعه مدرسه عجیب و غریب ، با این فکر که احتمالا از این کتاب خوشش نمیاد خریدم اینقدر مطمئن بودم خوشش نمیاد  که با خودم گفتم تا ایران هستیم بخونم واسش و بذاریم که با خودمون نبریم ...
26 دی 1397

به وقت ایران

    سلام:) 14 روز از سال جدید میلادی میگذره پشت میز کارم نشستم، یه آهنگ از مازیار فلاحی گوش میدم میخونه " تو رو دوس دارم زیاد..." 6 روزه از ایران اومدیم یه سفر سه هفته ای  که ازفرودگاه امام شروع شد، شب کاشان خوابیدیم و روز بعد ابیانه رو دیدیم و دو شبم اصفهان بودیم جمعه 31 آذر  اومدیم کرمان سفر خوبی بود برعکس سفرای گذشته کسرا خیلی آروم بود البته از روزی که متوجه شد داریم برمیگردیم یکم بد قلقی کرد اما در مجموع خوب بود     ...
24 دی 1397

موجود خیالی

    تو مدرسه یه کلاس دارن به اسم کلاس عکس! من خودمم کنجکاو بودم که چیکار میکنن اونجا؟چی بهشون یاد میدن؟ آیا واقعا عکس میگیرن؟ امروز دیدم ایمیل اومده از معلم این کلاس که آره ما اینحا بیشتر تمرین رنگ میکنیم فعلا  و من از بچه ها خواستم این جلسه موجود خیالی که تو ذهنشون هستُ نقاشی کنن! اینم موجود خیالیه کسرا     در توضیح عکس هم نوشته شده که این ترکیبی از جوجه تیغی، اژدها و  دایناسور می باشد خسته نباشی مادر جان تو ذهنت چه خبره که این موجود خیالی ازش سر درآورده ...
19 مهر 1397

بوداپست+همسفر+ساده لذت ببریم

  عمل دست مامانی و خونه موندنش بهانه ای شد واسه یه سفر کوچولو و یهویی عمیقا به این جمله ایمان دارم که میگه " سفر یعنی تازه شدن" پس رفتیم که تازه شیم   داشتن دوستایی که پایه سفر آدم باشن  فک کنم مهمترین شانس آدم  تو زندگیشه از اون مدلا که  نصف شب بهشون زنگ بزنی بگی یه بلیط ارزون واسه بوداپست پیدا کردم بریم اونا هم بگن بریییییییییییییم یه ساک کوچیک و یه هتل درب و داغون و ارزون و یه عالمه خاطره خوب  و پسر بچه ای که میزان غر زدنش کمی، و فقط کمی  از سفرای اخیر کمتر بود   بوداپست فوق العاده شهر قشنگ و ارزون...
5 مهر 1397
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد