کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

پسرم کسرا

۴۶ ماهگی کسرا!

  گوگوش داره میخونه ، هوا آفتابیه، یه سکوت عمیق و جنگلی که رو به رومه... حال خیلی خوبیه! البته اگه فکر کارامان بذاره ، دلم میخواد از این لحظه ها لذت ببرم. دیروز تعطیل رسمی بود چهل روز بعد از عید پاک و امروز روز له شده(سوئدیا به روز بین دوتا تعطیلی میگن رو ز  له شده !) و تعطیل بود! البته این سوئدیا تو تابستون دنبال تعطیلی میگردن!برعکس ما که هوا سرده دلمون میخواد بمونیم خونه اینا هوا که گرم میشه کارُ بیخیال میشن! ما هم دیروز زدیم بیرون، اولش بابایی جایی کار داشت نتونست با ما بیاد، مادر و پسرونه زدیم به راه  جنگل.   یه جای  جدید پیدا کردیم ،  آتیش روشن کردیم سوسیس و ...
9 خرداد 1393

کلام...

    پرﻭﻓﺴﻮﺭ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﭙﺰﺷﮏ ﻣﻌﺮﻭﻑ، ﺩﮐﺘﺮ ﻃﺎﺭﻕ ﻋﻠﯽﺍﻟﺤﺒﯿﺐ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :   ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻪ! ﺯﯾﺮﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﯿﺮ ﻣﯿﺪﯼ . ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻨﻔﺲ ﻧﺪﺍﺭﻩ! ﺯﯾﺮﺍ ﺗﺸﻮﯾﻘﺶ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ . ﮐﻮﺩﮐﺖ ﮐﻢ ﺣﺮﻓﻪ ! ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﯽ . ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺩﺯﺩﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ! ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺬﻝ ﻭ ﺑﺨﺸﺶ ﺭﻭﺑﻬﺶ ﻧﻤﯽ ﺁﻣﻮﺯﯼ . ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺗﺮﺳﻮﺳﺖ! ﺯﯾﺮﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﯾﺸﻮ  ﻣﯿﮑﻨﯽ . ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﻩ !ﺯﯾﺮﺍ ﺻﺪﺍﺕ ﺭﻭ ﻭﺍﺳﺶ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﺁﺭﯼ . ﮐﻮﺩﮐﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺼﺒﯿﻪ ! ﺯﯾﺮﺍ ﺍﺯﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ . ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺑﺨﯿﻠﻪ ! ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ. ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﭘﺮﺧﺎﺵ ﻣﯿﮑﻨﻪ ! ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﺧﺸﻦ ﻭ ﺳﺨﺘﮕﯿﺮﯼ . ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺿﻌﯿﻔﻪ ! ﺯﯾﺮﺍ ﻫﻤ...
9 خرداد 1393

من کی ام؟غول کیه ؟ اینجا کجاست؟شما کی هستی....

  از دستش عصبانی شدم امروز، داد زدم سرش!!!! دیشب تا صبح سرفه میکرد ، دریغ از سه دقیقه که چشمام بیاد رو هم! بعد حالا صبح پاشده بره مهد مثلا ،میگه لباس نمیپوشم، میخوام با همین تی شرت برم! ذوس نداره بره مهد بهونه میگیره(میدونم خودم)! به زور کردم تنش گفتم درش بیاری من میدونم و تو! جیغ زد داد زد ... گذاشتم رفتم ، باباش با اینکه کلاس داشت بردش مهد! زنگ زدم مولین میگه فعلا خوبه .گفتم اگه مشکلی پیش اومد با من تماس بگیر. برا اولین بار عصر نرسیدم برم دنبالش زنگ زدم به باباش که من جایی کارم طول میکشه برو بیارش! روزی بود امروز واسه خودش،از ساعت ۹ صبح تا الان۱۲ شب دارم دور خودم میچرخم! نمیدونم چرا دوباره استرس د...
8 خرداد 1393

مدل جدید مو

    دیشب تا صبح نخوابید، هی غلط زد هی غر زد! یه بار رفت دستشویی،پا میشد مینشست!!!بچه ام نمیتونست از بینی نفس بکشه ،بینیاش کیپ بود. صداش میکردم با بیحالی جواب میداد! خلاصه که تا صب نه خودش تونست بخوابه نه ما... بیدار شد گفت دلم درد میکنه! یکمم تب داشت! زنگ زدم مهد گفتم نمیاد، موندیم خونه دوتایی، الان شکر خدا بهتره ولی آب ریزش بینی داره! پریروز در یک اقدام انتحاری موهاشُ با ماشین کوتاه کردیم خسته شده بودم ، هر  روز هر روز مجبور بودیم قیچی بگیریم دستمون یکم از این ور یکم از اون ور کوتاه کنیم آرایشگاهم که نمیره! خلاصه این شد که ایـــــــــــــــــــــن شد... ایکیوسان کوچولو.... مادرمان(ک...
8 خرداد 1393

ساده و کوتاه

    اینجا معمولا اولین سوالی که دوشنبه، اول هفته ازت میپرسن اینه که، تعطیلات خوش گذشت! این روزا جوابم ساده و کوتاه ِ  "آره خوب بود"! همون فصل تکراری و دوست داشتنی زندگیمون ، با هم ، مادر و پسر رفتیم کنار دریاچه. قبل از اینکه برسیم به بهش میگم " خوشم نمیاد به وسیله هایی که مال تو نیست دست بزنی ! اوکی؟" کاملا جدی نگاه کرد تو چشمام وگفت" خوشم نمیاد بهم دستور بدی" شوکه شدم! نمیدونستم چه عکس العملی نشون بدم! زبونم بند اومده بود! گفتم دستور نیست، یادآوریه!!!!!! نیم وجبی، بند انگشتی ،خدا به داد من برسه چهار روز دیگه ! به جون شما من یکی همین الانم حریفش نیستم! با...
5 خرداد 1393

تنها تر از همیشه

  مردم سوئد در مورد کشورشون یه تئوری دارن! میگن ما یه فصل داریم، در دو رنگ! زمستان سفید، زمستان سبز. باز جای شکرش باقی رنگش عوض میشه!!! بعله و ما الان در زمستان سبز هستیم با اجازه تون  و داریم از این روزامون لذت میبریم. یعنی سعی میکنیم لذت ببریم. از پسر کوچولوی زندگیمون هم بگم که  همچنان وقتی که میره مهد خیلی گریه میکنه، تازگیا که دیگه  راه خونه رو یادگرفته اگه بغلش نکنم  فرار میکنه و برمیگرده سمت خونه! باید بدوَم بگیرمش و بدمش دست لوئیس و در میان اشک و آه و گریه و جیغ و مشت و لگد بذارمش و برم کلاس و قبل از ساعت ۱۰:۳۰ به قول لوئیس که میگه ما منتظرتیم، زنگ بزنم و حالشُ بپرسم. معم...
3 خرداد 1393

خسته که باشی

  خسته که باشی گاهی پناه میبری به آینده، به عبور  از این دوران. خیال پردازی میکنی، تجسم میکنی و میسازی واسه خودت دنیایی از جنس آرامش! شاید هیچ زمان هم اتفاق نیافته، اما همین که از این هیاهو دورت میکنه ، خودش نعمتیه. بال و پر میدی به خیالت و میذاری بر ِ ،  بر ِ ،اونقدر دور  بر ِ  که برسه جاییکه حتی ندونی اونجا کجاست! یه جا پر از نور و شمع  و گل! پر از شادی و حس خوب، یه موزیک ملایم و....     از بین این دنیای پر زرق و برق دلم این شبُ میخواد ،دلم میخواد باهات برقصم بیخیال تمام دنیا، تمام گذشته و تمام دلشوره ها . شاید این شبی باشه که احساس کنم تو رو دارم میدم به دس...
3 خرداد 1393

سوال عجیب

  چند روز پیش  که  داشتیم از مهد برمیگشتیم بهم میگه مامان اگه الان بریم خونه امون خراب شده باشه چیکار میکنی؟! خندیدم!سوال عجیبی بود! گفتم: چی بگم مامان؟! واقعا جوابی نداشتم بهش بدم ! گفتم یه خونه دیگه میگیریم،  نمیدونم چرا این سوالُ پرسید؟! گاهی میمونم تو ذهنش چی میگذره! خدایا مواظبش باش         ...
28 ارديبهشت 1393

در گذر از روزای بهاری

    سلام یه سلام بهاری و زیــــــــــــــــــبا. خوبین شکر خدا؟  حال ما هم خیلی خوبه(چشممون نزنید تو رو خدا این حال خوبمونُ لازم داریم به جان شما ) از شوخی که بگذریم نمیدونم چه رابطه ای بین خورشید و حال من هست که تا خورشید باشه  خوبم ،درنتیجه  جوجه زندگیمم خوبه ، اما امان از روزای ابری! بذارید بگم واستون از هفته ای که گذشت... پسر کوچولوی من سه شنبه شب از گوش درد تا صبح به خودش پیچید ، حاضرم نمیشد استامینوفن بخوره!!!!!! بهر حال با کلی خواهش و التماس و نهایتا زوووووور خورد و خوابید! گوشش عفونت کرده بود، دکتر آنتی بیوتیک تجویز کرده ، باید بخوره اینقدرم تلخه که خدا میدونه! ساعتشُ...
28 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد