کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

پسرم کسرا

من کی ام؟غول کیه ؟ اینجا کجاست؟شما کی هستی....

1393/3/8 18:42
نویسنده : مامانی کسرا
411 بازدید
اشتراک گذاری

04_sylvester.gif

 

از دستش عصبانی شدم امروز، داد زدم سرش!!!!

دیشب تا صبح سرفه میکرد ، دریغ از سه دقیقه که چشمام بیاد رو هم!

بعد حالا صبح پاشده بره مهد مثلا ،میگه لباس نمیپوشم، میخوام با همین تی شرت برم!

ذوس نداره بره مهد بهونه میگیره(میدونم خودم)!

به زور کردم تنش گفتم درش بیاری من میدونم و تو!

جیغ زد داد زد ...

گذاشتم رفتم ، باباش با اینکه کلاس داشت بردش مهد!

زنگ زدم مولین میگه فعلا خوبه .گفتم اگه مشکلی پیش اومد با من تماس بگیر.

برا اولین بار عصر نرسیدم برم دنبالش زنگ زدم به باباش که من جایی کارم طول میکشه برو بیارش!

روزی بود امروز واسه خودش،از ساعت ۹ صبح تا الان۱۲ شب دارم دور خودم میچرخم!

نمیدونم چرا دوباره استرس دارم ، تپش قلب شدید!

اصلا و ابدا نمیتونم تمرکز کنم!

کلی کار عقب مونده دارم که همه رو ریختم تو تشت ونشستم دارم نیگاشون میکنم!

خدایا به قلبم آرامش و اطمینان بده.

الا بذکر الله...

این عکسُ چند روز پیش خودش از "فیریا" گرفتهサンリオ のデコメ絵文字

 

 

مثل آتیش زیر خاکستر میمونه، ساکت نشسته ها یهو شروع میکنه!

انگار زلزله شده، آتشفشنان طغیان کرده...

من نمیدونم وولش میگیره یهووووووو؟!!!قهر

 

 

البته اعتراف میکنم منم کم تحمل شدم، شرمنده،منُ ببخش مامانیハート のデコメ絵文字

ذهنم درگیره، همسرمان هم پرسید درگیر چی، گفتم والا چی بگم مثل یه 

سیال ویسکوز از این ور میره اونور !

نمیدونم از مثال مهندسی که زدم بود یا حال رخساره خبر داد،هر چی بود کاملا درک کرد چی میگمزیبا 

دیگه چیزی نپرسید!

امشب قبل ازخواب اومدیم واسه جوجه مون قصه بگیم خیر سرمون ؛ از یه پسر مهربون داریم به اسم

آقا کسرا شروع شد ..... رسید به "غول تَشَند " دایناسوری 

که قراره کسرا بره نجاتش بده!حالا هر چی من سعی میکنم این غول بیابونی رو تو آب غرق کنم،

تو غار زندانی کنم !

میگه نه! آقا کسرا (گاهی هم مونیکا)اومد و نجاتش دادふなっしー*ヒャッハー*ヒャッホー*うれしいナッシー*キュート*梨汁ブシャー のデコメ絵文字

من نمیدونم این چه رویایی ِ این بشر در سر داره! که میخواد غول تشندُ نجات بده!

همه میخوان مردمُ از دست این غول نجات بدن!این میخواد خود ِ آقا غولَ رو نجات بده! عجب حکایتیهかわいい ハート 森ガール のデコメ絵文字

 

خدایا آخر و عاقب همه رو ختم به خیر کن، الالخصوص این نیم وجبی ما رو キティだよ。ハートだよ。2つ のデコメ絵文字

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (16)

بابا و مامان
8 خرداد 93 7:29
شیطون بلا دوست دارم
مامانی کسرا
پاسخ
قربون خاله مهربون
عشق یعنی
8 خرداد 93 10:33
فکر کنم این نی نی وبلاگ با خبر شد که من بهت چی گفتم . شما هم تهدیدش کردی حالا نظرام میرسه . عجب ابهتی داری هااااااااا
مامانی کسرا
پاسخ
آره بابا ابهت من دیگه ابهتی ِ .... نفـــــــــــــــــــس کـــــــــــــــش!!!!
عشق یعنی
8 خرداد 93 10:35
وای واقعا چه قدر بزرگ کردن بچه سخته. من دارم استرس پیدا می کنم. به آقای همسر گفتم من یه بچه میخوام که حداقل 20 سال اش باشه. سربازی هم رفته باشه. یه شغل خوب هم داشته باشه و دیگه الان فقط براش برم زن بگیرم . یعنی من بزرگ اش نکنم. کلاااااااااا آماده بهم تحویل بدن.
مهسا
8 خرداد 93 11:07
صغیان اتشفشان... طغیان اتشفشان...
مهسا
8 خرداد 93 11:13
1 - ایشالا زودی به کاراتون می رسید مادر مهربون... 2- وای ف ی ر ی ا.. فیریا... چقدر از دیدن این گربه سوئدی خوشحال می شم... اشک در چشمانم غوطه ور شد... نمی دونم احساساتم رو چطور بیان کنم... گربه جان ..بیا ... بغلم...آه... 3- خوب دیگه این کسرا جون با همه تفاوت داره... نگاهش به همه چی فرق داره عزیزم. باز هم می گم کسرا نبوغ خاصی داره. البته با این پدر مادری که داره..باید هم اینجور باشه.
مامانی کسرا
پاسخ
1- ممنون عزیزم،انشالله 2- باور کن تنها انگیزم واسه گذاشتن عکس فیریا شما بودی 3- چی بگم والا 4- شما به ما خیلی لطف داری 5 و 6 و 7 و.... شما خیلی مهربون و دوس داشتنی هستی عزییییییم
عمه هانیا
8 خرداد 93 12:33
سلام سودابه جون ما از این سر دنیا خیلی نگرانتونیم و امید وارم که همه چی حل شه و به ازامش برسین. مواقعی که این جوری میشی 3 تا نفس عمیق بکش یه لیوان اب بخور قدم بزن برو ورزش به یه چی دیگه فک کن و .... براتون دعا میکنم که همه چی بر وفق مرادتون بشه خیلی دوستون داریم مواظب خودتون باشین کسرا جونم موهات خیلی ناز شدن عاشقم
مامانی کسرا
پاسخ
ممنونم از پیشنهاداتت، این تغییرات هورمونی ماهانه هم بی تاثیر نیست مرسی که واسمون دعا میکنی
مامانی رایان
8 خرداد 93 14:25
مدل جدید موهای کسرا جونم خیلی قشنگه ان شالله سرماخورگیش زودتر خوب شه. سودابه جون تنها نیستی دردل های شما حکایت حال من و اکثر مامانا است.
مامانی کسرا
پاسخ
خدا به همه مامانا مخصوصا اونا که تنهان قدرت بده
شکوفه
8 خرداد 93 15:13
درکش میکنم خب بچه رو! مث من که بچگیام همیشه دلم واسه تام می سوخت!!!اصن از جری خوشم نمیومد الانم که به این سن رسیدم همون حسو دارم!اصلا همش دلم میخواست خودم یه بلایی سر جری بیارم! !!!!بچه دلرحمیه کسرا!آخی! کسرا جونم!آقا کسرا!سرور!اذیت نکن مامانی رو لطفا!میدونم خیلی ماهی!
مامانی کسرا
پاسخ
دل رحم؟! فک نمیکنم از دل رحمی باشه بیشتر واسه حس قدرتی که داره
فاطمه
8 خرداد 93 15:54
میگم مامان کسرا منم شبها نمیتونم بخوابم اخه کدوم ادم عاقل تو شب روشن میخوابه یا وایمیسم اذان صبح بشه نماز بخونم و بخوابم و یا باید سه و خورده ای پاشیم نماز صبح بخونیم مگه میشه بعدش خوابت ببره هر کاری میکنم نمیشه انگار فیلمی داریم ما حرص نخور، غربت تنهایی فشار میاره نمیدونم چرا
مامانی کسرا
پاسخ
مگه پرده هاتون دوجداره نیست؟ من با روشنیش مشکلی ندارم! هنوز بدترم میشه
: •●مامانِ آینده یه فسقِـلی●•
8 خرداد 93 21:37
سلام سودابه جونم، عاشق دست نوشته ها و تواضع و فروتنیتونم
مامانی کسرا
پاسخ
عزيزمي
رها
9 خرداد 93 0:30
سلام.ایشالا خدا بهتون آرامش بده عزیزم.واقعا کسری دنیای جالبی داره.خیلی خوبه که متفاوت فکر می کنه.خلاقیتشو نشون میده که یه جور دیگه به داستان نگاه می کنه.همین کاراشه که منو عاشق وبلاگش میکنه دیگه دوست جان
مامانی کسرا
پاسخ
منم گاهی از این متفاوت بودنش خوشحالم اما بیشتر میترسم! میدونی اینجور آدما دقیقا لبه یه تیغن! یا خیلی خیلی خوبن و یا کاملا برعکس خیلی خیلی بد! من دلم میخواست کسرا یه بچه معمولی بود! اونموقع کمتر نگرانش میشدم! میدونستم یه آدمی میشه مثل بقیه !حالا یا یکم بهتر یا یکم بدتر!که خیلی در کلیت قضیه تاثیر نداشت! اما حالا خیلی روش حساسم! چون میدونم بچه ای نیست که همینجوری یه حرفی زده باشه یا کاری کرده باش! واسه من خیلی سخته و البته واسه خودش! میدونی چیزی که بچه های دیگه خیلی راحت ازش لذت میبرن کسرا هیچ علاقه ای بهش نداره! خیلی راحت خوشحال نمیشه! خیلی راحت بیخیال یه موضوع نمیشده و خیلی مثالای دیگه که نشون میده به خودشم سخت خواهد گذشت! هم الان هم در آینده! من خیلی دوس دارم بهش کمک کنم اما گاهی فقط شرایطُ بدتر میکنم! امیدوارم خداوند کمک کنه که در مسیر درست قرار بگیره! چقدر حرف زدم! خودش شد یه پست! البته حتما یه روزی که زمانش باشه در این مورد مینویسم!
مهسا
9 خرداد 93 11:10
به امید دیدار دوباره فیریا جون... چقدر هم تر و تمییز و نازه ه... اونروز با همسرم، یه گربه ترکیه ای اینجا دیدیم.. تو دانشگاه..جاتون خالی تادلتون بخواد نازش کردیم.. انقدر تمییز و خوشگل بود.. موهاش سفید . سیاه بود..سفیداش زیاد بود... خیلی تمییز بود. فک کنم از این گربه های خونگی بود.. اصلا فرار نمی کرد و من کلی نازش کردم.. البته فیریا جون ن ن ن یه چیز دیگه هست.چقدر خوشحالم واسه دیدن فیریا ا ا عزیزم کسرا جون خاص هست. از رفتاراش هم معلومه. آدم بزرگی می شه..
مامانی کسرا
پاسخ
کلا وقتی من این موجودُ میبینم یاد تومیافتم ماریا(همسایه ام)اگه بفهمه اینقدر از گربه اش خوشت اومده واست پستش میکنه
رها
9 خرداد 93 15:07
نگران نباش.چون شما تحصیل کرده این این بچه هم سطحش ناخودآگاه بالا می ره.حرفای بزرگ می زنه.به خاطر جوی که توش داره بزرگ میشه.هرچی سخت بگیری بیشتر بهت سخت میگذره عزیزم.امیدوارم زندگی همیشه به ساز دل کسرا و دلتون برقصه...
مامانی کسرا
پاسخ
با سخت نگرفت موافقم! اما خیلی سخته!!!!!!! ولی باید تلاش بیشتری بکنم
زهرا مامان ایلیا جون
10 خرداد 93 4:02
ای خداااااااااااااااااااااا حالا بعدش که این غوله رو نجاات میده بعدش دوباره کی اسیرش میکنه
مامانی کسرا
پاسخ
چی بگم والا من که نفهمیدم آخرش این فسقلی از غول تشند میترسه یا دوستش داره! دوس داره آزاد باشه یا زندانی! هر روز یه سازی میزنه
مهسا
10 خرداد 93 21:54
ای جونم عزیزم...
فریده
11 خرداد 93 7:58
چی بگم از دست کسرا ؟ خدا حفظش کنه و به شما صبر و آرامش بده.
مامانی کسرا
پاسخ
الهی آمین
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد