کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

پسرم کسرا

خسته که باشی

1393/3/3 15:33
نویسنده : مامانی کسرا
713 بازدید
اشتراک گذاری

 

خسته که باشی گاهی پناه میبری به آینده، به عبور  از این دوران.

خیال پردازی میکنی، تجسم میکنی و میسازی واسه خودت دنیایی از جنس آرامش!

شاید هیچ زمان هم اتفاق نیافته، اما همین که از این هیاهو دورت میکنه ، خودش نعمتیه.

بال و پر میدی به خیالت و میذاری بر ِ ،  بر ِ ،اونقدر دور  بر ِ  که برسه جاییکه حتی ندونی اونجا کجاست!

یه جا پر از نور و شمع  و گل!

پر از شادی و حس خوب، یه موزیک ملایم و....

 

 

از بین این دنیای پر زرق و برق دلم این شبُ میخواد ،دلم میخواد باهات برقصم بیخیال تمام دنیا،

تمام گذشته و تمام دلشوره ها .

شاید این شبی باشه که احساس کنم تو رو دارم میدم به دست آینده و از این لحظه به بعد دیگه دست من نیست،

مال منم نیست ،کنار منم نیست .

ببوسمت و بگم برو خدا پشت و پناهت.

 

 

پسندها (1)

نظرات (7)

بابا و مامان
3 خرداد 93 16:07
خیلی زیبا بود عزیزم
مامانی کسرا
پاسخ
عاششششششقتم مرا از تمام دنیا همین بس که شما بگی قشنگ بود
مامانی
3 خرداد 93 16:13
واي وحشتناكه.من نميخوام ....پسرم مال خودمه
مامانی کسرا
پاسخ
یادم باشه به عروستون بگم
مامانی رایان
3 خرداد 93 16:54
سودابه جون یه متن انگلیسی یجا خوندم ترجمش کردم شاید تو وبلاگ خودمم گزاشتم. سر انجام آنروز بزرگ فرامیرسد بعد از پشت سر گذاشتن فراز ونشیب های زندگی بله ها و خیر ها در سکوت تماشا کردنها سرانجام آن لحظه فرا رسیده است. در حیرتم که چگونه این سالها مثل برق و باد گذشت؟پسرم اکنون برای خودش مردی شده.و آماده است که تشکیل خانواده دهد.طی سالهای رشد و بالیدن پسرم خاطرات زیبای فراوانی دارم از خندیدن ها یش و شادی که به زندگیم بخشید. دویدن برای گرفتن پسرک کوچولوم تا زمانی که آنقدر بزرگ شده و توانست من را پشت سر بگذارد. وقتی که میخواست زمان بیشتر بازی کند و یک لجظه از بیداریش را برای بازی کردن از دست نمیداد.زمانی که دوست داشت تا دیر وقت با صدای بلند موزیک گوش دهد.زمانی که نمیخواست به مدرسه برود.و عشق های زود گذر ومعصومانه دوران نوجوانیش .زمانی که سوالهایی میکرد که بسختی جوابی برایشان داشتم.چرا آسمان آبیست؟ماهیها از کجا میایند؟چرا باران میبارد؟چرا در سمت راست جاده رانندگی میکنیم. وسوالهای بسیار دیگر. بنظر غیر واقعی میماند نه؟ کوچولوی دوست داشتنیت کسی که از خودت هم برایش گذشتی و بیقید وشرط عاشقش بودی و هستی کسی که تو مهمترین فرد زندگیش بودی اکنون آماده است که زندگی مشترک خودش را آغاز کند لحظه نوستالژیک وعاطفی ایست . . .
مامانی کسرا
پاسخ
بسیااااااااااااااااااااااااااااااار زیبا بود ممنون که بهم اجازه دادی اینُ بخونم واقعا قشنگ بود
مامان آزاده
3 خرداد 93 18:25
آرزو میکنم مهزیار جون و تموم بچه ها آینده ای روشن داشته باشن خوشبخت بشن الهی آمین
مامانی کسرا
پاسخ
آمین
شکوفه
3 خرداد 93 19:19
چه عالی!چه حس خوبی بهم دست داد...روزگارتون پر از حس خوب
مامانی کسرا
پاسخ
ممنونم
مامان ثمین سادات
4 خرداد 93 2:24
چقدر زیبا بود چه حس قشنگی داره این عکس ومتن
مامانی کسرا
پاسخ
عزيزممرسي
پریسا مامان کیان
6 خرداد 93 14:46
واااااااااااااای یه طوری شدم. چقدر فکرت زیاد رفته به دور دورااااااا. آخه این لحظه فکر کنم خیلی دور باشه هنوز یه چیزی :کسرا به این سن و قیافه میرسه ولی تو اون موقع قطعا این شکلی نخواهی بود. همین مامانامون با همه مشکلات ایران و زندگی ایرانی تو عروسی پسراشون اینقدر چروک نبون. حالا دیگه تو اونجا با هوای فرنگ که دیکگه ...... (راستی مامان آروین وبلاگش ر عوض کرده. یه بلاگ ساخته به اسمbee.niniweblog.com) ازم خواست بهت آدرس بدم و اگه دوست داشتی بهش رمز مطالبت رو بفرستی که دیگه فکر کنم رمزی نمینویسی
مامانی کسرا
پاسخ
نه دیگه احتمالا بدون رمز مینویسم! مامانامون زود بچه دار شدن ، پسراشون هم زود ازدواج کردن! اگه حتی کسرا سی سالگی هم ازدواج گنه من تا اون 57 سالمه یعنی از الان مامانم 6 سال پیرتر!!!! پس اصلا بعید نیست اینقدر چین و چروک تازه اینجا با این هوای سرد آدم پوستش زودتر خراب میشه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد