کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

پسرم کسرا

سوال عجیب

1393/2/28 22:29
نویسنده : مامانی کسرا
575 بازدید
اشتراک گذاری

 

چند روز پیش  که داشتیم از مهد برمیگشتیم بهم میگه مامان اگه الان بریم خونه امون

خراب شده باشه چیکار میکنی؟!

خندیدم!سوال عجیبی بود!

گفتم: چی بگم مامان؟!

واقعا جوابی نداشتم بهش بدم ! گفتم یه خونه دیگه میگیریم، نمیدونم چرا این سوالُ پرسید؟!

گاهی میمونم تو ذهنش چی میگذره!

خدایا مواظبش باشハートだよ。2つ のデコメ絵文字

 

 

 

 

پسندها (8)

نظرات (30)

مامان ثمین سادات
28 اردیبهشت 93 13:43
الهی فدات بشم من کسرای نازنینم با این سوالات که آدم توش میمونه یعنی خودمم موندم اگه خونمون خراب بشه چکار میکنم
مامانی کسرا
پاسخ
واقعا؟! بعد حالا این سوال چه جوری به ذهنش رسیده
محبوبه مامان الینا
28 اردیبهشت 93 13:59
ای جان چی میگذره تو اون ذهن خلاقت
مامانی کسرا
پاسخ
منم موندم والا
زهرا مامان ایلیا جون
28 اردیبهشت 93 18:52
الهی امین
مهسا
28 اردیبهشت 93 18:53
یه لحظه فکر کردم.. خودش تو خونه کاری کرده.. خرابکاری کرده...این سوال می پرسه . .
مامانی کسرا
پاسخ
نه بیرون بودیم
مهسا
28 اردیبهشت 93 18:54
راستی از گربه چه خبر... اسمش هم یادم نمی مونه ه میونه کسرا جون باهاش چطوره؟
مامانی کسرا
پاسخ
آره فک کنم بهتر شده،اسمش فیریا بود
نایریکا
28 اردیبهشت 93 22:50
سلام مامانی کسرا خوبین؟ دیگه رمز نمی ذارید؟لازمه من هنوز اکانت فیس بوکم رو بذارم؟
مامانی کسرا
پاسخ
سلام خوبیم ممنون. دوست محترم بعضی از پستا رو رمز نمیذارم
مامان بهاره
29 اردیبهشت 93 0:32
چی میگذره تو ذهن این نیم وجبی ها تنها خدا داند خونه منهدم خدا به خیر بگذرونه این طرح سوال ادم رو یاد اون کارتون دنیز شیطونه میاندازه دیدیش
مامانی کسرا
پاسخ
نه جریانش چیه بهاره جون
بهاره مامان ونداد
29 اردیبهشت 93 1:36
ندیدی اشکال نداره عزیزم حداقل این جحوری با ارامش زندگی میکنی هر حرکت کسری یاد اون کارتون نمیاندازت شوخی کردم عزیزم نترس دنیز یه چیزی بود توی مایه های کسری با این سوال هاش، فقط هر سوالی رو قبلش انجام داده بود فقط نمیدونست چه جوری به پدر ومادرش بگه یه بچه تخس شیطون وبلا والبته خرابکار احساس میکنم ونداد وکسری نسخه کوچیک دنیز اند
مامانی کسرا
پاسخ
واجب شد برم ببينمش
مامان میلاد
29 اردیبهشت 93 7:22
سلام عزیزم خوبی؟ احتمالا یه فیلمی چیزی جایی دیده که ذهنشو مشغول کرده. در اینطور موارد با سوال پرسیدند میتونی به افکارش پی ببرید. مثلا بهش بگی آفرین سوال خوبیه حالا به نظر شما باید چیکار کنیم ؟بعد هم یه جورایی آرامش و اطمینان بهش بده که تشویش و نگرانی نداشته باشه. بچه ها هم عجب سوالاتی میپرسن هرچه بزرگتر میشن هم سوالاتشان ریزتر و جزیی تر میشه. فکر کنم اون روز میلاد از من میپرسید بچه ها چطور میرن تو شکم ماماناشون. حالا من چی باید جواب بهش بدم؟ ؟؟!!!
مامانی کسرا
پاسخ
واقعا سوال سختي بوده قبول دارم ممنون از راهنماييت عزيزم نكته جالبي بود كه بايد بهش اطمينان ميدادمنظرتون' ديدم خوشحال شدم. خوبي خدا رو شكر؟
مامان یاسمن و محمد پارسا
29 اردیبهشت 93 11:49
سلام عزیز دلم قربونت بشم من خدا نکنه خونتون خراب شه. دوست دارم یه عالمه
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی مهربونم
ملیحه
29 اردیبهشت 93 12:19
وای چه سئوالی! امان از دست بچه های باهوش!
مامان امیرحسین
29 اردیبهشت 93 13:05
آخی عزیزم.مامانی مثل اینکه این نگرانیها توی این سن و سال طبیعیه!!پسر منم گاهی که با ماشین میریم بیرون میگه بابا اگه تصادف کنیم چی؟!اگه ماشینمون بشکنه چی؟!
مامانی کسرا
پاسخ
فک کنم این وروجکا چون خیلی دنبال هیجان میگردن از این سوالا میپرسن
مامان امیرحسین
29 اردیبهشت 93 13:07
ما رمز میخوایم یالللللللا.یاللللا یاللللللا
مامانی کسرا
پاسخ
چشم
مهسا
29 اردیبهشت 93 13:13
نظر مامان میلاد واسم جالب بود. ایده خوبی بود. راستی عزیزم از این گربه جون.... فیربا جون خبری شد بهمون بگو... عکس هم از فیربا جون بذار اگر ممکن بود. خودشم از نمای نزدیک
مامانی کسرا
پاسخ
میخوای یه وبلاگ باز کنم به اسم "عکس ها و خاطرات فیریا"
✿مامان شقایق✿
29 اردیبهشت 93 15:55
فدای این پسر شیطون سودابه جون شاید توی مهد که مشغول خونه ساختن بودن بهشون تذکر دادن مواظب باشن خونه خراب نشه اینجوری کسرا جون به فکر خراب شدن خونه خوتون افتاده !!!! خدا حفظش کنه
مامانی کسرا
پاسخ
فک نکنم چون سوالی که باعث فکر منفی شده اینا نمیپرسن مبادا به خودشون و بچه هاشون استرس وارد شه
مینا مامی پویان
29 اردیبهشت 93 22:26
یه چند وقتی نبودم الان اومدم سر بزنم دیدم رمزی شدی. یعنی ما نباید رمز بگیریم عایا؟؟؟؟
مامانی کسرا
پاسخ
چرا که نه
مامان مینا
29 اردیبهشت 93 22:32
عزیز دلمآخی تو ذهن این فسقلیا چی میگذرهفکر کنم اقتضایه سنشه الانم به بچگیایه خودم فکر میکنم میبینم منم فکرو خیالاتی داشتما همیشه از دست دادن چیزهایه خوب زندگیم میترسیدم
مامانی کسرا
پاسخ
آخي عزيزم
مهسا
29 اردیبهشت 93 23:16
وبلاگ راجع به فیربا... ایده خوبیه... جدی؟؟؟ سوالی که منفی باشه نمی پرسن؟؟؟ اونوقت ماها کلا تو سوالها و حرفای منفی بزرگ شدیم... اینو دقت کردی؟؟چقدر هوای خودشون و بچه هاشون رو دارن.
مامانی کسرا
پاسخ
اره اينقدر حواسشون هست كه مبادا ذره اي استرس يا نگراني از كنارشون رد شه ما رو كه قربونمون برم كلا فاز منفيم
مامان میلاد
30 اردیبهشت 93 7:16
مرسی گلم. خوبم شما لطف دارید. ببخش اگه دیر میام و کم نظر ميذارم و یا نظراتم پر از غلط املایی شده. همچنان منم و این همه خوشبختی محاله... و اینترنت درب و داغونم
مامانی کسرا
پاسخ
انان که خاک را به نظر کیمیا کنند حتی اگه نیم نگاهیم به ما کنند ما خوشحاااال میشیم دوست داشتی واسم تعریف کن در چه حالی؟روزات چجوری میگذره و.... مواظب خودت باش
زهرا مامان ایلیا جون
30 اردیبهشت 93 16:33
عسل خاله اخه این چه سوالیه خییییییییلی باحالی
مامانی کسرا
پاسخ
خیــــــــــــــلی
مامانی رایان
30 اردیبهشت 93 17:03
کسرا جونه شیرین زبون
بابا و مامان
31 اردیبهشت 93 2:21
مامانی کسرا
پاسخ
جووووووووووووووووون
بابا و مامان
31 اردیبهشت 93 2:23
یه دفعه یادت افتادم سودابه جونم اومدم یه سری بهت بزنم
مامانی کسرا
پاسخ
قربونت یادت برم که اینقدر مهربونه
نایریکا
31 اردیبهشت 93 9:31
تازه امروز به این نتیجه رسیدم که عجب سوال کلیدی پرسیده!!!واقعا اگه خدا نکرده اینطوری بشه چه باید کرد؟؟؟؟؟!!!!
مامانی کسرا
پاسخ
چی بگم والا
عشق یعنی
31 اردیبهشت 93 10:26
واقعاذهن من هم با این سئوال مشغول شد
صبا خاله ی ایسا
31 اردیبهشت 93 23:01
چقد عکست قشنگ کسرا جونم خشجل خاله اخه چ سوااالایی مبپلسی منم بودم نمیدونستم چ جوابی بدم
مامانی کسرا
پاسخ
عزیزم
رها
1 خرداد 93 17:34
سلام.من یکی از خوانندگان خاموش وبلاگتون هستم.خیلی وبلاگتونو دوست دارم.چون واقعا مثل دفترچه خاطرات می مونه.فقط واسه کسری مینویسی.همیشه نوشته هاتو میخونم.خوشم میاد که تحصیل کرده ای.آخر نوشته هات دعا های قشنگی می کنی.سر ماجرای رمز دار شدن وبلاگ خیلی ناراحت شدم.چون واقعا حقت نبود که درموردت اینجوری قضاوت بشه.اما چیکار کنیم که بعضی آدما هرجور دلشون بخواد در مورد آدم حرف می زنن و قضاوت می کنن.فقط خواستم بهت بگم که همیشه همینجور خوب و عاقل و مهربون باش.مهم نیست که آدم ها قدر خوبیتو میدونن یا نه.برا دل خودت خوب و شاد باش.خییییلی دوستتون دارم و براتون آرزوی سلامتی و شادی بی انتها می کنم...
مامانی کسرا
پاسخ
عزیزمواقعا از خوندن نظرتون خوشحال شدم. ممنون از لطفت امیدوارم همیشه خوب و خوش و سلامت باشید خوشحالم که این وبلاگ خواننده هایی مثل شما داره
مامان و بابای هانی و ایلیا
2 خرداد 93 1:12
مرسی سودابه جون. راستی اسم اولین عروسک من سودابه بود. موهاش طلایی بود و همیشه تو دستم. کلاس سوم بودم که نمیدونم چه بلایی سرش اومد. تو اولین فرصت از مامانم میپرسم چی شده. قربون دل مهربونت و بای.
مامانی کسرا
پاسخ
ای جااااااااااااااااااااان حالا چرا سودابه؟ یهوووووووووووووووووو!!!!!! البته منم یکم شبیه عروسک هستم ااااااااااااا گفته باشم!
پدر و مادر آروین کوچولو
2 خرداد 93 1:37
خاله قربون هوش و ذکاوتت عزیییییییییییییییزم خوب رئیس جمهور آیندمون باید سوالهای کودکیش خاص باشه آینده نگر و هوشیار و مدیر و مدبر در شرایط بحران
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی از لطفتون
فریده
3 خرداد 93 7:51
چه سئوال جالبی !!! چند روزه این مطلب رو خوندم و فکرم رو حسابی درگیر کرده . راستش ما که روانشناس نیستیم به نظرم راجع به این سئوال با یه مشاور یا روانشناس صحبت کن . شاید شاید شاید یه حس ناامنی داره ، شاید هم ذهن خلاقی . اصولاً شناختن جنس مذکر سخته و از اون خیلی سخت تر شناختن کسرا جونه. راستی قرار شد برگشتید سوئد یه مقاله واسم بفرستی . ممنون می شم.
مامانی کسرا
پاسخ
ممنون از راهنماییت یه سایت به زبان انگلیسی آدرسشُ تا شب واست میفرستم عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد