کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

پسرم کسرا

تنها تر از همیشه

1393/3/3 21:34
نویسنده : مامانی کسرا
513 بازدید
اشتراک گذاری

 

مردم سوئد در مورد کشورشون یه تئوری دارن! میگن ما یه فصل داریم، در دو رنگ!

زمستان سفید، زمستان سبز.

باز جای شکرش باقی رنگش عوض میشه!!!

بعله و ما الان در زمستان سبز هستیم با اجازه تون  و داریم از این روزامون لذت میبریم.

یعنی سعی میکنیم لذت ببریم.

از پسر کوچولوی زندگیمون هم بگم که همچنان وقتی که میره مهد خیلی گریه میکنه،

تازگیا که دیگه  راه خونه رو یادگرفته اگه بغلش نکنم فرار میکنه و برمیگرده سمت خونه!

باید بدوَم بگیرمش و بدمش دست لوئیس و در میان اشک و آه و گریه و جیغ و مشت و لگد بذارمش و

برم کلاس و قبل از ساعت ۱۰:۳۰ به قول لوئیس که میگه ما منتظرتیم، زنگ بزنم و حالشُ بپرسم.

معمولا میگن خوبه اما یکی دوبار هم پیش اومده زنگ زدن بیا ببرش حالش خوب نیست...

نمیدونم فردای روزگار که اینا رو خوندی چی بهم میگی!؟یا چه فکری در موردم میکنی؟!

اما من به این کار ادامه میدم با تمام عذاب وجدانم ،چون مجبورم عزیزم!!!

 

تازگیا زیاد یاد ایران میافته.

با اینکه اینجا تاب داره اما یاد تابی که خونه بابابزرگش داشت میافته و در موردش حرف میزنه .

خیلی سعی میکنم از این حال و هوا درش بیارم اما چندان موفق نبودم!

گاهی با هم میریم پارک، قدم میزنیم، بازی میکنیم!

پریشب رفتیم خونه خاله مهدخت اینا و جاتون خالی بود! اما نمیدونم چرا این وروجک

همیشه و در همه حال داره نق میزنه؟ اصلا فرقی نمیکنه تو چه شرایطی باشه!

نق میزنه!

و وقتی بچه ای هم عادت کنه به نق زدن ،کار خیلی سخت میشه!

چون نمیتونه بگه دردش چیه، اصلا نمیدونه! 

بازم توکل بر خدا، امیدوارم یکم اوضاع بهتر شه!

 

چند روز پیش که هوا خوب بود دوباره با هم زدیم بیرون،رفتیم کنار رودخونه با هم راه رفتیم و قدم زدیمハートだよ。3つ のデコメ絵文字

 

 

 

 

چند روز دیگه قرار انتخابات پارلمان تو سوئد برگزار شه!

اون وسطای دور زدنمون دیدیم یه عده جمع شدن،پرسیدم چه خبره گفتن تظاهرات ِ ! چرا؟ندیده بودیم از این چیزا؟!

پلیس ِ گفت یه حزب به اسم (sverige demokrat)  داره تبلیغ میکنه مردم ازشون خوششون نمیاد تظاهرات کردن!

 

 

نمیدونم چقدر عکس نشون میده که چه خبر بود!

اما یه سری نوار ویژه کشیده بودن دور تا دور یه محوطه! مردم پشت این نوارا وایستاده بودن!

یه سری پلیس هم با اسب، روبه روشون بودن ،البته یه سری پلیس هم بین مردم !

یه ۴۵ دقیقه ای مردم بهشون فحش دادن ! دقیقا فحش !!! بعد پلیس به آدمای  اون حزب گفت

شرمنده ما دیگه نمیتونیم ازتون محافظت کنیم، بندگان خدا هم بی سرو صدا رفتن پی کارشون!

ینــــــــــــــــــــــی تظاهراتتون تو حلقم!!!!

بعد حالا من شنیدم این حزب(sverige demokratالان همون حزب حاکم تو سوئد ِ !! این حزب الان تو قدرت ِ!

یعنی قشنگ میتونست بزنه همه رو له کنه ! اما خیلی مودبانه جمع کرد رفت!

یعنی دموکراسی تا ایـــــــــــــــــــــن حد ندیده بودم به جان خودم!

من اینور دنیا هم نمیتونم بی خیال سیاست باشم...

بگذریم ، 

خلاصه که  دست بچه مونُ گرفتیم رفتیم پارکハートだよ。3つ のデコメ絵文字

 

 

 

 

این آینه ها خیلی باحال بودن ، تصویر آدمُ عوض میکردن. بلند ، کوتاه، سر و ته و...

کلی جلوشون ادا در آورد و بالا و پایین شد!顔だよ。トキメキ のデコメ絵文字

 

 

این روزا اگه قرار باشه با هم جایی بریم اصرار داره که "راهُ من بلدم" !

تا جاییکه بتونم به حرفش گوش میدم و میرم دنبالش، وقتی اشتباه میره بهش میگم مامان راهُ بلده.

میگه آره. اما دوباره فردا یادش میره!

داد میزنه من بلدم ،من بلدم ...

دیروز نمیخواستم یه برنامه واسش بذارم (خیلی بد آموزی داشت) گفتم اینترنت قطع شده!

امروز بیدار شده میگه بابا ببین اینترنیِتمون درسته!خنده

یه بارم از خدا غافل شدم از دستم ناراحت بود بهش گفتم منُ دوس داری؟ گفت نه!

ناراحت گفتم دوسم داشته باش ،اون روز قبول کرد،گفت دوست دارم!

حالا کاری یاد گرفته تا میگم یک به دو میگه دوست ندارماااااا. 

هر کی ندونه فک میکنه من بهش گفتم دوست ندارم که اون یاد گرفته!

موندیم چه کنیم از سرش بره!

 

به بزرگمردی گفته شد: با زبانی دعا کن که با آن گناه نکردی ، تا دعایت مستجاب شود.

 بزرگمرد پرسید: چگونه؟

به او گفته شد: به دیگران بگو برایت دعا کنند چون تو با زبان آنها گناه نکرده ای!1

                                             واسه ما دعا کنید، لطفا

 

 

--------------

۱ - http://foshtom.persianblog.ir

پسندها (3)

نظرات (23)

مامانی رایان
3 خرداد 93 18:49
خدا برات حفظش کنه این آقا کوچولوی ناز و قرقرو رو لذت بردم از عکسها ومتنت امروز دلم گرفته بود تا فرصتی پیدا میکردم پای نت بودم دلم باز شد این دو تا پستتو خوندم برم دنبال کارام
مامانی کسرا
پاسخ
عزیزملطف داری ممنون
شکوفه
3 خرداد 93 19:32
یعنی به این میگن دموکراسی!!!!چه باحالن!!! بزنم به تخته چه جالب شده اون عکس کسرا جون که داره قاصدک فوت میکنه!دست شما مامانی گل و مهربون درد نکنه، یه روزی بخاطر این عکسا هم ازتون تشکر میکنه! روزای مادر و پسریتون جاویدان!!!آمین
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی عزیزم جه دعای قشنگی
رها
3 خرداد 93 22:01
خیلی خوشحالم که بازم بدون رمز مطلب گذاشتی.همیشه شاد باشین عزیزم
مامانی کسرا
پاسخ
باید از شما تشکر کنم که به من جسارت این کارو دادی
زهرا مامان ایلیا جون
4 خرداد 93 0:47
یعنی به این میگن دموکراسی هااا !!!! عزززیزم با دیدن عکسهاا کلی لذت بردم اما نگرانم برای پسملی که انقدر سخت میره مهد خدا کنه که زودی بر گرده به حالت خووب اما واقعاا چرا به مهد علاقه نداره مهدی که انقدر بازی های خوب و سرگرم کننده داره راستی عزیزم چه کلاسی میری میبوسمتون
مامانی کسرا
پاسخ
کلاس زبان شیرین و در حال انقراض سوئدی!!!!!! والا در حال حاضر مشکل کسرا زبان ِ! چون نمیتونه با بچه ها حرف بزنه سخته واسش! واز این بدتر چون نمیفهمه اونا چی میگن ناراحت میشه!!!!! دعا کنید انشالله زودتر زبان یاد بگیره، تاببینیم خدا چی میخواد
مامان ثمین سادات
4 خرداد 93 2:26
سلام عزیزم خوبی وای کلی از دیدن عکسای زیباتون لذت بردم وای عزیزم کسرای خوشگلم چرا قر قر میکنی ..... سودابه جون انشاله یه دوره ای داره زودم تموم میشه
مامانی کسرا
پاسخ
ممنون خانم خانما انشالله
مامان و بابای هانی و ایلیا
4 خرداد 93 10:38
نق زدنش به خاطر سن شه. هانی عزیزم اینطوری بود و بعد از 4 سالگی خوب شد. الان ایلیا جونم نق می زنه. البته کسرا جون زبانش که بهتر بشه حتما از محیط مهد خوشش میاد. و مطمئن باش وقتی بزگ شد بهت افتخار می کنه که به خاطر بهتر زندگی کردن پسرت تموم این بد خلقی ها رو تحمل کردی.
مامانی کسرا
پاسخ
واقعا بچه هاي شما هم نق ميزنن!!؟؟؟ روانيم ميكنه وقتي نق ميزنه ممنون از لطفت عزيزم
مهسا
4 خرداد 93 13:29
1- دموکراسی یعنی این... چقدر با جنبه و انتقاد پذیر.. انسان یعنی این... به امید بهتر شدن وضعیت خودمون... دعا می کنم... 2-نازی تو ایران انقدر بهش خوش گذشته که همش یاد ایران هست.. 3- از این آینه ها تو برج میلاد تهران هم بود. یادش بخیر با مامانم اینا رفته بودیم.. چقدر خوشم اومده بود... همش جلو اینه بودیم و می خندیدیم. 4- این دعا خیلی جالب بود.. من دعا می کنم.. شما هم واسه من دعا کنید. 5-از فیبریا.. فیربا... فربیا... چی بود؟ اسمش... ای بابا یادم نمی مونه ه ه خبری نیست؟؟؟
مامانی کسرا
پاسخ
مهسا جوووونم " ف ي ري ا ". باور کن اصلا وقت نمیکنم از کسرا عکس بگیرم چه برسه از فیریا
زهرا مامان ایلیا جون
4 خرداد 93 16:12
ان شالله که زودی یاد بگیره ولی واقعاا سخته هااا کم پیدایی به ما سر نمیزنی رمزم و عوض کردم الان برات خصوصی میزارم
مامانی کسرا
پاسخ
الان میام
فاطمه
4 خرداد 93 16:55
سلام خوب هستید؟ شما یه بار اومده بودید وبلاگم من به خاطر مشغله نرسیدم بهتون سر بزنم. ظاهر عکسها که میگه شما گوتنبرگ هستید؟ امیدوارم اقامت و زندگی خوبی در سوئد داشته باشید تعداد زیادی میان در وبلاگ من و از مردم سوئد نوع زندگی و مهاجرت میپرسند و من یکسری مطالب در این باره گذاشتم . از شماهم میخوام اگه اشتباهی میکنم یا باهام موافق نیستید نظر بذارید تا خدای ناکرده اطلاعات غلط به افراد ندم. واگه اشکالی نداره یکسری ها که میخوان مهاجرت کنند را به وبلاگ شما بفرستم تا شما بتونید راهنمایی شون کنید. اخه من یک ماه دیگه برمیگردم ایران
مامانی کسرا
پاسخ
انشالله موفق باشی عزیزم، اره ما یوتبوری هستیم البته هنوز اقامت دائم ندارم واسه همین شرمنده همه میشم زمانیکه میپرسن در مورد اقامت و مهاجرت! ماهم دانشجوییم اومدیم سوئد تا ببینینم خدا چی میخواد
رها
4 خرداد 93 17:49
عزیزم
پرسيا
4 خرداد 93 19:00
اره كلا ادماي مزخرفين بازم اشكال نداره من دوس دارم كل تابستونم كه اينطوريه اگه برم باشگاه وقتي ميام يه دوش بعد خواب وقتي بيدار ميشم ميرم يه چيزي ميارم تو اتاقم و با برق خاموش ميشينم ميخورم و فيلم ميبينم و اهنگ گوش ميدم اگرم نه از وقتي بيدار بشم برنامه همينه مامانم بهم ميگه موش كور واسه همينه ميگم اتاقم كوچيكه البته من فقط رو تختمم مامانم ميترسه يه روزي اخر زخم بستر بگيرم خيلي از جام بلند نميشم ولي حس ميكنم گرفته اس اتاقم ولي اگه خواهرم بياد بيشتر روزا نيست مثل الان اونوقت اگه كل خونه هم دوازده متر باشه فك كنم همين قدر ناراحت بشم كه الان هستم ديشب به اين نتيجه رسيدم واسه همين جواب دادنام طول ميكشه يا نميتونم يا روش فكر ميكنمو حرفاتون رو پيش خودم سبك سنگين ميكنم هوراااا بدون تجملات عاليه يكي از مشكلات من با اينجا تجملاته هي مامانمو خواهرم ( ايني كه باهام مياد نه بيچاره اونم فرار كرده طرحشو انداخته قشم كه راحت بشه ) گييييييررررررر ميييددننننننن كه بايد لباسات خيلي شيك باشه يه مانتو رو تو يه جا دو بار نپوش موهاتو فلان كن ووووو بابا وا بدييييننننن اشكال نداره يه جوري كنار ميام من همه سعيمو كردم كه لوس و ناز پرورده نشم مامانم واسه اولين بار كه رفتيم خونه خواهرمو ببينيم داشت سكته ميكرد هي ميگفت من اين دخترو تو پر غو بزرگ كردم الان اينجا چه زجري ميكشه ولي خواهرم انقدر خوشحاله منم جاش بودم خوشحال بودم مشكلم با خونه ي دانشجويي اينكه مستقل نيس
مامانی کسرا
پاسخ
ای جاااااان از الان بهت خوش آمد میگم انشالله اقامت خوبی در سوئد داشته باشید واااای باورت میشه؟ مامانم برگشته بودم کلی با من دعوا میکرد که چرا دو دست لباس درست و حسابی از سوئد نخریدی که اینجا بپوشی میگم مامان اونجا اصلا نیست!باورش نمیشد! میگفت ناسلامتی اروپاست!حالا ما قسم و آیه که بابا نیست!!!!! وای از سوغاتی هایی که واسشون گرفته بودم! همه کلی ناراحت شدن! فک کردن رفتم از جاهای درپیت گرفتم! اما به جان مادرم همه شُ مارک خریده بودم اما چون خیلی ساده بودن!هیچ کس باورش نمیشد خلاصه که میای و میبینی ... مواظب خودت باش
مهسا
4 خرداد 93 22:53
منم اومدنی لباسای کار شده اوردم الان مونده رو دستم..یه بار هم نپوشیدم... خندم گرفته بود... همه، تی شرت ساده می پوشن..من رفتم چند تا تی شرت خیلی ساده رنگی خریدم.. راحت شدم.. اینجور لباسا رو تو ایران خونه می پوشیدم... خلاصه رفتنی همش رو بر می گردونم همونجا بمونه... این لباسای ژیگول رو فکر کنم فقط واسه ایرانیا درست می کنن... ولی خدایی خیلی راحتم اینجا... از ست کردن مانتو و لباس و شال و ... راحت شدم... زندگی خیلی راحته
مامانی کسرا
پاسخ
ميخواي بيام تو وبلاگت بنويس خود فروخته غرب زده دقيقا با اين حرفت موافقم اينجا از اين لحاظ خيلي خيلي خوبه
مهسا
4 خرداد 93 22:54
جالبه اینجا هم همینجوری هست... احتمالا منم کادو بخرم ببرم... ناراحت شن.. انقدر ساده هستن.
مامانی کسرا
پاسخ
من كه خيلي پشيمونم از خريد سوغاتي
مهسا
5 خرداد 93 2:47
واقعا؟؟؟ راستش هر وقت راجع به برگشتن به ایران صحبت می کنیم... حساب کتاب می کنیم.....که چقدر هم واسه سوغاتی باید بدیم... هم هزینه می شه و هم نمی پسندند.. خوب نخریم یه دفعه راحت می شیم... چند بار حساب کردیم یه سری به ایران بزنیم... از ترس همین سوغتی پشیمون شدیم... گفتیم هنوز نمی خواد بابا... جامون خوبه. فکر کنم سوغاتی نبود تا حالا چند باری ایران رفته بودیم. فروخته غرب زده
مامانی کسرا
پاسخ
خوب حالا فک و فامیل اینجا رونمیخونن!!!! وگرنه چه فحشی میخوردیم مااااا البته اگه کسی دعوتم میکرد واسشون یه کادو میبردم، حالا واسه یکی ظرف یکی لباس یکی واسه بچه اش و... ولی از اینجا فقط آخرین بار واسه کیان جون سوغاتی بردم و بچه دادش همسر جان که کیان خیلی واسش خوب شد ،اما واسه ساینا اندازه اش نشد! میدونی من واسه پسرا بهتر میتونم کادو بخرم شاید چون بچه خودمم پسره! واسه دختر اصلا وابدا بلد نیست!
مامان لیانا
5 خرداد 93 2:57
مامانی نگران نباش تو سن کسرا جون نق زدن و لجبازی کردن طبیعیه آخه همیشه که نباید شیرین زبونی کنه عکسا مثل همیشه زیبا و پر از شور زندگی
مامانی کسرا
پاسخ
اره واقعا يه چند روزيه ديگه شيرين زبوني نميكنه بچه ام
محبوبه مامان الینا
5 خرداد 93 9:28
دموکراسی! رویای دست نیافتنی در اینجا! من به فدای این گل پسر ِ ناز ِ راه بلد انشاله زودتر زبان یاد بگیره و بتونه با همسناش ارتباط برقرار کنه از صمیــــــــــــــم قلب برای تو دوست عزیزن دعا میکنم
مامانی کسرا
پاسخ
مرسي عزيزم ممنون از لطفت
بابا و مامان
5 خرداد 93 12:19
وای خدا مامان چه عکسای نازی از عزیزم گرفتی قربونت بشم که روز به روز خواستنی تر میشی فدای دل تنگت بشم من که هوای ایران را می کنی دوستت دارم عزیز دلم مامان جون همیشه سالم و سلامت باشی دوستتون دارم زیاد
مامانی کسرا
پاسخ
قربون خاله مهربون با این همه محبت ممنون از لطفت عزیزم مرسی که واسمون دعاهای قشنگ قشنگ میکنی
مامان مونس
5 خرداد 93 12:21
سلام سودابه جان خیلی پستت برام جالب بود ما اینجاییمو از اون ور هیچ خبر موثقی نداریم ای جانم کسرا جونم چرا مجبوری به زور بزاریش این کا خیلی تو روحیش در اینذه تاثییرات بد میزاره ها خیلی عوارضش بده.یکیش اینکه هیچ وقت به کسی اعتماد نمیکنه همیشه ترس و استرس همراهشه و.................اگر چیز مهمی نیست خواهشا تنهاش نزار
مامانی کسرا
پاسخ
ممنون از اینکه عواقبشُ بهم یادآوری کردید، اما مجبورم!
مريم
5 خرداد 93 14:40
عزيز دلم دلش تنگ ميشه واسه ايران ماماني كسرا واسه كسرا جون اسپند دود كن از هم سن هاي خود بيشتر و كامل تر مي فهمه
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی از لطفت عزیزم
مهسا
5 خرداد 93 18:31
اره اتفاقا تو وبلاگ کیان جون دیدم. پریسا نوشته بود کادو شما بوده... چقدر هم بهش می اومد... دستتون درد نکنه... راستی عزیزم این مزاحم من باز اومده.. کلی به من و شما کوبیده ... رفته رفته بیشتر واسش متاسف می شم...
مامانی کسرا
پاسخ
نظراتشُ خصوصی واسم بذار با هم بهش بخندیم جای پریسا هم خالیه چند وقته نمی نویسه
مهسا
5 خرداد 93 20:56
الان واست می فرستم... اره پریسا جون به شدت درگیر انگاری.. امتحان جامع داره... ایشالا که خوب می ده می یاد... دلم تنگش شده...
مامانی کسرا
پاسخ
خواندیم و کلی خندیدیم اومد خیلی انفجاری هم اومد
پریسا مامان کیان
6 خرداد 93 14:39
وااااااااااای چه تظاهرات باحالی مثل یه رویا میمونه تو ایران. مثل طنزای طعن آمیز. چرا دوباره کسرا با مهد مشکل پیدا کرده؟؟؟؟ چرا مهسا اسم این گربه رو یاد نمیگیره؟؟؟؟ چرا شما لباس قرتی ندارین اون ورا؟؟؟؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ راستی سودابه جون لباس کیان واقعا عالیه. بازم ممنون.
مامانی کسرا
پاسخ
فک کنم درسات سنگینن؟!!!! قاطی کردی چرا؟
مهسا
6 خرداد 93 20:42
پریسا جون واقعا مشکل دارم... اسم این گربه یادم نمی مونه... باید یه برنامه ریزی دقیقی بکنم... روزی چند بار اسم این گربه رو بگم..تا شاید یادم بمونه ه ه ... نمی دونم چرا نسبت به این گربه حس خاصی دارم..هر چی باشه.. گربه گربه عادی نیست.. گربه سوئدی هست ف ی ر ی ا.. فیریا فیریا فیریا یاد گرفتم...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد