کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

پسرم کسرا

خوبه...

    واقعا چقدر خوبه آدم با اشخاص متخصص  در مورد مسایل زندگیش مشورت کنه و اطلاعات علمی در مورد شرایط فعلی زندگیش داشته باشه اینجاست که میتونه از جایگاه یه آدم باسواد به خیلی ازخاله زنک هایی که فقط حرف می زن و تو زندگیه بقیه دخالت می کنن و از همه بدتر بخاطر شرایط بد زندگی خودشون ، تورو هم میخوان بدبخت نشون بدن ،جواب منطقی بدی حرفای نچندان جالبی در مورد شرایط روحی کسرا زمانیکه سوئد بودم میشنیدم وجالب اینجاست الان که همه کسرا رو میبینن میگن  "حالشم که خوبه؟" قیافه من میشد شبیه علامت سوال چپکی ! ینی چی؟ مگه قرار بود حالش چطور باشه؟؟؟؟ خلاصه الان که با روانشناس حرف زد...
19 فروردين 1392

سیزده بدر 92

                                                            سیزده بدرد را در وطن به طرز غریبانه ایی گذراندیم!!!! قرار بود برم رفسنجون خونه داداشم اما نشد! یعنی یه ماشین جا نداشت  یه ماشین منصرف شد ... خلاصه نتیجه این شد که دست کوچولوی دوساله ونیمه مان را  گرفتیم و رفتیم پارک. یکساعتی تو راه بودیم! یک ساعتی بازی کردیم. با دخترخاله عزیزمان خیلی محترمانه رفتیم ناهار خوردیم، رسیدیم خدمت خانواده محترم همسرمان در دامن طبیعت ، آش خوردیم (البته کسرا ...
14 فروردين 1392

عادت جدید

          مجبورم هر جمله ای رو سه بار تکرار کنم  بلافاصله بعد از شنیدن هر جمله میگه ه ِ ؟ نه یه بار بیشتر ،نه یه بار کمتر دقیقا سه بار! حالا کاش بعد از سه بار به حرف گوش میداد سرعت shift Delete کردنش بسی بالاست چه با کسرا حرف بزنی چه با لحاف و تشک...                                                باشد که رستگار شوی مادرم ...
13 فروردين 1392

خاطره ای بد...

     به قول سهراب : من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی...                                                        فعلا که پیدا نکردم  شاید من اشتباه فکرمیکنم که اینجا آبادیه. آبادی جاییکه مردم دلاشون به هم نزدیکه. در خونه اشون به روی همه بازه. از موفقیت هم ناراحت نمیشن. اما اینجا... دلم واسه غربت تنگ شده اونجا شاید تنها باشی ،اما بیکس نیستی. اونجا شاید کسی نشناسه تو رو ،اما نسبت بهت بی تفاوت نیستن. ...
11 فروردين 1392

سال هزار و سیصد و نود و دو خورشیدی

  تا بهاری هست، زندگی هم هست شوروحال زندگی را هم ، بقائی هست وگرباد بهاری هست ، شقایق را صفایی هست عشق را نور امیدی هست ... 1 سال نو مبارک امسال عجیب ترین سال تحویل عمرمُ تجربه کردم من و کسرا از اینجا و بابایی ازسوئد! مثل این عروسیا که آقا داماد اونور آب تشریف دارن و اینترنتی در مراسم حضور بهم میرسانند. بسی دلتنگش شدیم... بهر حال یکسال دیگه هم گذشت چقدر زودگذشت ، چقدر تغییر کردیم... خدایا ممنونم به خاطر حضورت در لحظه لحظه های زندگیمون در سالی که گذشت به خاطر سلامتی هر سه تامون ممنونم این سال پر بود از اتفاقات خوب و بد، مثل همه سالهای دیگه پر بود از خاطرات خوب و بد. امیدوارم کسی...
4 فروردين 1392

پدر بزرگ...

    بعضی اشخاص واسه کسرا ،خاصا مثل پدربزرگاش ازشون خیلی الگو میگیره مثلا بابا علی که خودکار میذاره پشت گوشش میخواد عینا همون کارو بکنه     یه مدت از بابام یاد گرفته بود سیکار میکشید  بهش میگفتم داری چیکار میکنی میگفت دارم مثل بابا علی فوت میکنم!!! نه دعوا جواب میداد نه تنبیه دیگه من بیخیال شدم کسرا هم از سرش رفت از بابامهدیش دیدید کردن یاد گرفته هر وسیله گردی که  میبینه فکر میکنه فرمون ماشین آی میپیچونه آی میپیچونه...                                         &nb...
28 اسفند 1391

مادربزرگم

    مادربزرگ خدا بیامرزم سید بود و خدا ترس! بدی ازش یام نمیاد اما خوبی هم درحق کسی نمیکرد! نمیخوام در موردش قضاوت کنم اما احساسی که بهش داشتم نه خیلی فوق العاده بود نه خیلی ترسناک و غیر قابل باور ،در کل خانم محترمی بود. بابا پنچشنبه آخر سال واسشون نذری میدن. آقا کسرای ما هم  امسال در این مراسم حضور فعالی داشتن            البته چوب محترمشون هم حضور داشته     دستشُ زخم کرد نمیدونم چجوری وکجا ؟!      اول خودش متوجه نشد، اما بعد سر گذاشت به لولی بازی...     ایران که هست خیلی ...
27 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد