کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

پسرم کسرا

سال نو

                                                                                                                                            سال نو می شود،زمین نفسی دوباره می کشد. برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زنند، پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز ِ دوبا...
27 اسفند 1391

کسرا کوچولوی من

    کسراکوچولوی من این روزا خیلی بلا شده  از دیوار راست هم بالا میره  خیلی شیطون شده     تلافیه تمام کارایی که نمیتونست سوئد انجام بده رو  داره در میاره...   آخه بچه چجوری رفتی تو میز ؟  من که سر در نمیارم والا !! حکایتای این فسقلی ما تمومی نداره  هر دم از این باغ بری میرسد...    خدا خودش حفظش کنه با این کارای خطرناکی که میکنی  ...
27 اسفند 1391

کسرای من

    روزگار کسرای من میگذرد و جریان دارد به خوبی و خوشی الهی شکر. اما ابریزش بینیش دوباره شروع شده نمیدونم تو هوای اینجا چی هست که این بچه اینقدر بهش آلرژی داره... گاهی با خودش خوب سرگرمه     تا ازش غافل میشم از در میره بیرون ، بدو بالای پله ها     دیشب خاله جونمون دعوتم کرد برم پیشش با بچه ها اولش خیلی سازگاری نداشت البته اونا سه تا دختر بودنُ ازکسرا بزرگتر ،اما در کل خیلی با بچه ها سازگاری نداره حرف حسابی هم نمیزنه که من بفهمم چی میخواد چون  همه دوسش دارن ،کسی کاری به کارش نداره و این خیلی جالب نیست! حرفاش خلاصه میشه تو سه جمله: همه باید ...
26 اسفند 1391

مریضی مادرانه

    تاریخای خاص ُدوست دارم  مثل امروز که 21/12 . وقتی بهش نگاه میکنی حس خوبی به آدم میده. اما من امروز اصلا حال خوبی نداشتم مریض بودم ،در واقع مسموم شده بودم ،یکم ناخوشم. اما کسرا خداروشکر حالش خوبه خدایا هر چی مریضی هست بده من  این بچه سالم باشه و اذیت نشه.  مادر باشی و  مریض خیلی سخته،باید تحمل کنی. نمیتونی هی آه و ناله کنی استراحت کنی... آخه یه کوچولوی فسقلی هست که دائم میاد بهت میگه مامان این ُ میخوام، مامان اون ُ میخوام البته خداروشکر اینجا دیگه تنها نیستم همه کمک میکنن اما در کل مادر که باشی کارت خیلی سخت میشه خدایا بر دوشم مگذار آنچه را که از عه...
21 اسفند 1391

کسرا و چوب...

    اگه شما هم از اون دسته افرادی هستید که با خودتون فکر میکنید خدارو شکر کسرا اومد ایران و دست از خرابکاری و دق مرگ کردن مامانش برداشت، باید بگم سخت در اشتباهید!!! کماکان اگه یه لحظه از این نیم وجبی بند انگشتی غافل بشم تمام خونه رو به هم میریزه بعد باید بیامُ باقالی جمع کنم... "چوب و دوباره چوب و همیشه چوب "این فعلا شعار زندگی کسراست! البته مورد استفاده اش الان کمی فرق کرده اما ،در ردیف علایق درجه یک کسرا همچنان پیشتاز میدان است.   چوبُ  میربزه تو گلدون   با چوب پوست پرتقال و برمیداره   چوب میریزه تو سینی باهاش بازی می کنه  ...
21 اسفند 1391

کسرای من

  داشتم وبلاگت میخوندنم با خودم فکر کردم من چرا در مورد تو کم مینویسم دیدم زمانیکه عکس خودش گویای کارا و دنیای کسراست من دیگه چی بگم!!!  آبُ نگه میداشت تودهنش بعد تُف میکرد بیرون! واسه خودش آبشار درست میکرد...     کلا این بچه بدرد کارای دستی خوب میخوره عاشق جمع کردن و بردن و جابجا کردن ِ     زندگی خالی نیست: مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.                                                       آری، خدا هم این حوالی هس...
20 اسفند 1391

نتیجه مشاوره

                                                                                    اقای دهقانی فر ، حدود ِ 33 سال سن داشت چاق بود و کوتاه... نیم ساعت بیشتر وقت نداشتم خیلی سریع از شرایطمون، از زندگیمون تو ایران ،از رفتنمون به سوئد بهش بگم از عکس العملای کسرا ،از خبر نکردن دستشوییش به محض تغییر ، از جیغاش ،از پرت کردناش خلاصه ازهمه چی گفتم... یه سری اطلاعات کلی بهم داد ،درمورد اینکه سن دوتا 3 سالگی بچه...
19 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد