کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

پسرم کسرا

در گذر از این روزها

    نمیدونم خنده داره یا گریه آور! هر چی هست ، تعجب آوره که من هنوز که هنوزه همون مشکلاتی رو با کسرا دارم که روز اول داشتم! واسه مهد رفتن، مسواک زدن،زود خوابیدن . . . مشکلاتی که فک میکردم با بزرگ شدنش برطرف میشن! بعد حالا عمق فاجعه اینجاست که نتنها این مشکلات رفع نشده و به قوت خودش باقیه! یه سری مسایل دیگه هم بهشون اضافه شده حالا شما دیگه خودتون ببینیند چه آش شله قلم کاریه الان اینجا! از جمله این مشکلات صبحانه نخوردن ِ . . . چند روزه من دارم باهاش کل کل میکنم که صبحانتُ بخور اما حریفش نمیشم.چند روز پیش گفتم اوکی اگه صبحانه نخوری میام با مونیکا(مربی مهدش)صحبت میکنم و ازش میخوام که باهات حرف بزنه! ...
18 شهريور 1394

اواخر تابستون

کله سحرپا شده میگه بیا الفبا بازی  ميگم اوكي، چي هست؟ يه چيزايي به سوئدي بلغور ميكنه ميفهمم منظورش بازي پ مثل پلنگ خودمونه ! اون به سوئدي ميگه و من به فارسي تا اينجا همه چي خوبه، ميرسيم به آ مثل٠٠٠  + كسرا !  _ مادر جان كسرا با "ك" شروع ميشه٠ + ولي توش " آ " داره ! _ آره عزيزم " آ " داره اما قانون بازي حرف اوله٠ + خووووب من ميخوام" آ "باشم _ پس بايد اسمتُ عوض كني + باشه ميذارم آقا كسرا حالا" آ " مثل آقا كسرا٠٠٠ من کسرا حروف الفبا     سلام، ایام به...
15 شهريور 1394

کسرا در گذر از زندگی

​   دو هفته از رفتن بابا  مهدی میگذره و جاشون حسابی خالیه! نبودشون هنوز که هنوز احساس میشه و خاطراتی که کسرا هر روز مرور میکنه! یادته رفتیم کنار دریا، یادته اینجوری کردیم، دییییروز(تمام اتفاقات گذشته هم دیروز می افته!) که با بابا مهدی بودیم اینجوری کردیم و. . .             امیدوارم تا همیشه سالم باشن و سلامت و به امید دیداره دوباره تابستون تموم شد وزندگی به روال سابق خودش برگشته، البته بماند که اصلا تابستون خوبی نداشتیم، کلا بارون بود و بارون! چند روزِ مهد کسرا شروع شده و روز از نو روزی از نو   ...
26 مرداد 1394

پنجمین تولد کسرا

  کوچیکتر که بودی، نه ماهه یا شایدم ده ماهه عاشق این بودی که بگیم پنج و تو از خنده ریسه بری و ما کیف کنیم حالا روزگار چرخید و چرخید و تو رسیدی به همون پنج معروف... پنجمین سال پنجمین تیر ماه و پنجمین ۲۷ می ،که من تو رو بغل گرفتم... خوش اومدی عزیزم به دنیا،خوش اومدی مهربونم، تنها تحفه ای که در بساط دارم یه دعای مادرانه است که بدرقه راهت میکنم: "الهی سالم و صالح و شاد باشی، در تک تک لحظه های زندگیت، الهی خدا همیشه و همه جا کنارت باشه و تنهات نذاره، الهی  امیدت نا امید نشه و از دعای همه عزیزان سرنوشت خوبی در انتظارت باشه" الهی آمین امسال تولد پسر کوچولوم متفاوت از سالهای قبلی بود...
6 مرداد 1394

پنجمین سال بودن تو

  پسر داشتن حس قشنگیه که من تجربه اش کردم و بارها خدا رو به خاطرش شکر میکنم دنیای معصوم و کودکانه اش به من که یه زنم حس آرامش عجیبی میده، وقتی خسته و ناامید یه گوشه کز میکنم یه مرد با دستای کوچولو ِ مردونه اش میاد و با نوازش موهام منُ تا اوج عشق و خوشبختی میبره.  و حالا این پسرک روز به روز داره بزرگتر میشه و من دلتنگ روزایی که دیگه بر نمیگردن، پسر داشتن واقها حس خوبیه پنجمین بهار زندگیت مبارک         ...
26 تير 1394

پسرک در جنگل

    من و آتيش و صداي سازِ تو و حس قشنگي كه سرك ميكشه از پشت نگاهت٠ سلام بر تير ماه، ماهي كه تو رو به من داد و مرا مادر نام نهاد                                                                  پسرک با گیتار     ...
4 تير 1394

تعطیلات در اسپانیا

  اسپانیا صرفنظر از تفاوتهایی که به واسطه قرار گرفتنش تو اروپا داشت جز محدود کشورایی بود که  خیلی شبیه ایران بود! از لحاظ فرهنگ رانندگی، غذاهایی که میخوردن، میوه هاشون ،پوشش گیاهیش... واقعا آدمُ یاد ایران می انداخت. بعد از ماه ها برف و سرما و بارون یک هفته استراحت تو شهر ساحلی و زیبا بارسلونا به زندگی امیدوارمون کرد جای همه دوستان خالی همسفر  خاله نازلی و بچه ها بودیم ، هماهنگ کردن بچه ها و کل کل با سه تا پسربچه شیطون اصلا کار راحتی نبود. اما تجربه خوبی بود، مخصوصا واسه ما که همیشه تنها رفته بودیم مسافرت.     بچه ها هر دوشون از کسرا بزرگتر بودن و این موضوع چال...
20 خرداد 1394

ورژن جدید مسیر مهد تا خونه

  کمافی سابق مسیر مهد تا خونه، پراز اتفاقات عجیب و غریب، تازگیا دیگه یاد گرفته حرکات آکروباتیک در میاره از این مسیر که میام حتما باید یه پشتک و وارو اینجا بزنه بعد بریم خونه، انگار نذر داره بچه ام...     دیم دری ریم ریم...   ...
10 خرداد 1394

یه شنبه بارونی

    امروز برایت اینگونه دعا میکنم به جز خودت به دیگری واگذارش مکن، تویی پروردگاراو. پس قرار ده بی نیازی در نفسش،یقین در دلش، اخلاص در کردارش، روشنی در دیده اش، بصیرت در قلبش و برکت در زندگیش. الهی آمین 1 سلام چند روزه هوا حسابی بارونیه!اصلا هم قصد نداره بیخیال شه! گفتیم چه کنیم چه نکنیم، رفتیم کتابخونه. اتفاقا یه نمایشگاه کوچیکم به راه بود و همه دور هم جمع بودن.   کنسرت موسیقی و مسابقه و کاردستی و... سه چهار ساعتی حسابی سرگرم بودیم ، کتاب خوندیم، نقاشی کشیدیم، مسابقه دادیم و...         یه مسابقه خیلی جالبم داشتن، کسرا باید ...
10 خرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد