کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

پسرم کسرا

جوجه من

1393/2/14 20:29
نویسنده : مامانی کسرا
813 بازدید
اشتراک گذاری

diddelestatekc6c.gif

ساعت ۱۰:۳۰ میریم که  بخوابیم،

_ بیا تو هال بخوابیم.

+ باشه عزیزم.

_ چراغُ روشن کن ، آخه چشمام نمیبینه!

لا اله الا الله.

نه اصلا بریم تو اتاقم بخوابیم.

+ اوکی.

_ مامان واسم کتاب بخون، 

+ چشم.

بعد از سه تا کتاب ، 

مامان قصه شنگول منگول بگو .

+ یکی بود یکی نبود، یه روز خانم بزی از خونه رفت بیرون که واسه بچه هاش غذا بیاره...

از کجا؟

از تو جنگل.

_ جنگل  ِکجا؟

+جنگل پشت کوه!

_ جنگل پشت کوه کجاست؟

+ .............! خلاصه آقا گرگه اومد در زد و... ادامه داستان تا میرسیم به  اینجا که خانم بزی با شاخش

شکم گرگُ پاره کرد و بچه ها رو در آورد با هم رفتن خونه

و به خوبی و خوشی زندگی کردن...

_ آقا گرگه چی شد؟!

+ شکمشُ پر سنگ کردن و دوختن.

_ می تونست راه بره؟ لابد اینجوری اینجوری راه میره؟

مامان آمبولانس اومد؟ مامان .... مامان .....

دقیقا ساعت ۱۲ خواب رفت و از اتاق با کله باد کرده و خسته و کوفته اومدم بیرون.....

این ماجراها مال شب موقعه خوابه! صبح که بیدار میشه من "آقا کسرا" میشم و ایشون مامانی!

میگم مامان من گشنمه!

میره طفلک بابایی رو بیدار میکنه که "پاشوووووووو آااااااقا کسرا صبحانه میخواد"!

کمک میکنه دستامُ بشورم و بیام سر میز. به من که خیلی خوش میگذره اما طفلک بابایی....

جمعه دوباره دوتایی تنها بودیم، من کلاس نداشتم و کسرا هم نرفت مهد.

از اون روزای مادر و پسری بود.

بعد از مدتها دوتایی رفتیم کنار دریاچه به عادت تنهایی هامون.

 اما با همیشه فرق داشت ،کسرا بزرگ تر شده بود، تمام مسیرُ رکاب زد و با دوچرخه اومد.

حرفاش فرق داشت ، استدلال کردناش چیزایی که تو مسیر بهشون توجه میکرد و...

بنظرم که خیلی زودتر از همیشه رسیدیم воздушный шарик

 

 

قربونش برم که پلاستیک غذای مرغابیاش هم  همیشه همراهشه!

البته هنوز نیومده بودن!

راجع به همه چی هم ماشالله بهش میخواد توضیح بده!

از این سکو چوبی گرفته تااااا این تیوپ نجات غریق.....заяц

 

 

آنچنان کله پر حرفی هم داره که ۱۰۰ گیگ حافظه اکسترنال میخواد

که حرفاشُ حفظ کنه анютины глазки

 

 

با ذغال با هم نقاشی کشیدیم،البته مامانی کشید و کسرا نظر داد!

خونه، آدم ، گربه ...заяц

 

برگشتیم خونه ، عصر که بابایی اومد ،تو حیاطمون واسش یه تاپ وصل کردیم.

زحمت ساختُ پدر جانمان کشیده بودсердечко

 

 

دیگه عالمی داره با این تاپ، میگه مامان چرخشی تابم بده!!!

به قول باباش دیگه انتظارش از تاب فراتره، در حد ترن هوایی و بشقاب پرنده استзайчик

 

                و اما امروز به هر حال بعد از مدتها با هر مکافاتی بود موهاشُ کوتاه کردیم

 دست بابایی درد نکنهجشن

اینم یه پسمل عزیز و شیرین زبون، خدایا به تو میسپارمشмухоморы

 

 

29.gif

خدايا مهربانم كن.

  تو چشمان مرا با نور خود بگشا .

        تو لبخند رضايت را عطايم كن .

              بفهمان زندگي زيباست 

            خداوندا، تو راه سبز ايمان را نشانم ده 

                          رفيقا! مهربانا! عاشقم فرما 

                          تو پاكم كن، قرارم ده ...#

 

--------------------------------------------------------

 

 http://intelligent4.blogfa.com/post-96.aspx   #

پسندها (2)

نظرات (13)

مهسا
15 اردیبهشت 93 21:59
1- چه بامزه... یاد کلاه قرمزی افتادم...عید93..همش سوال می پرسیدن. 2- نمی دونم چرا اون جا که گفتید بابابی اومد... فکر کردم می خوایید بگید واسمون کباب درست کرد. تاب رو به کجا وصل کردید؟؟؟ بالاش معلوم نبود... 3- ایشالا همیشه شاد و سلامت و موفق باشید.
مامانی کسرا
پاسخ
از بس گفتیم بابایی کباب درست کرد کلا به این شغل شناخته شده است مرسی از لطفت عزیزم به بالکن همسایه بالایی وصلش کردیم با اجازه همسایه مون
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
16 اردیبهشت 93 1:53
سلام سودابه نازنینم قربون قلمت بشم که همیشه با نگارشت لذت میبرم خوشگلم الهی فدات بشم کسرا جون که این همه شیرین حرف میزنی وای تابتم مبارک باشه دست بابایی درد نکنه عزیزمییییییییییییییییییییییییییییی
مامانی کسرا
پاسخ
عزیزملطف داری خانم خانما در مقایسه با نوشته های با احساس شما اینا چیزی نیست،مینا خانم خوشگل
بابا و مامان
17 اردیبهشت 93 17:20
فدای نازی پسر شیطون بشم من که ماشالاه اینقده کنجکاوه و باهوش
مامانی کسرا
پاسخ
خدا نکنه خاله جون خوب و مهربون
مامان مینا
17 اردیبهشت 93 22:47
عزیزم.ماشالا به کسرا جون
مامانی کسرا
پاسخ
قربون شما
صبا خاله ی آیسا
19 اردیبهشت 93 22:31
عزیزم کسری باهاشوم قربون شیرین زبونیات چقد جای قشنگی رفتید بابت رمز ممنون سودابه جون عاشقتونم
محبوبه مامان الینا
20 اردیبهشت 93 7:51
عکس اول فوق العاده ست تاب چرخشی! قربونش برم باهوش و کنجکاو و تحلیلگره
مامانی کسرا
پاسخ
کسرا یه خصوصیت منحصر به فرد دیگه هم داره تنها کسی ِ که منُ تا سر حد جنون عصبانی میکنه
فریده
20 اردیبهشت 93 10:32
یه سئوال کسرا که زمستان با تاپ می گشت الان که هوا خوب شده احساس گرما نمی کنه ؟ بازم دریاچه ، مرغابی ، کسرا، آرامش ، شور و نشاط بچه گانه . خوش بگذرونید که این ساعتها دیگه تکرار نمی شه .
مامانی کسرا
پاسخ
باور کن کاپشین میپوشه الان!البته گرم گرم هم نیست اما خوب این وروجک میگه سردمه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پدر و مادر آروین کوچولو
20 اردیبهشت 93 19:26
الهی قربون پسر ناز باهوشم بشم که ایتقده کنجکاوه باید برای بچه های باهوشی مثل کسرا جونم ورژن این داستانهای قدیمی رو ارتقا داد خوب گل پسری حق داره چقد طبیعت زیباااااااااااایی دقیقا کارت پستاله عکس اولی که یه شاهکاریه برای خودش ایشاله همه روزای مادر پسری پر باشه از خاطرات قشنگ ممنون که برام رمز دادی
مامانی کسرا
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم
لیلیوم
21 اردیبهشت 93 0:34
تاب چرخشی و ترن هوایی !کلی خندیدم
مامان بهاره
21 اردیبهشت 93 1:53
وای سودابه جون دوباره دریاچه دلم برای منظره قشنگش تنگ شده بود عاشقشمممممممممممممممممم وعاشق اون فسقل با اون پلاستیک واستدلال کردناش تاب چرخشی بابا این دیگه از کجا این کلمه رو یاد گرفته یعنی ادم میمونه تو کار این بچه ها با این حرفای عجیبشون تاب الان دقیقا کجا وصله مشکل من و ونداد با کتاب خوندن دقیقا در همین حد، بعد اگه جایی از کتاب چیزی نوشته بود که نقاشیش رو نکشیده بود که دیگه واویلا بیا ودرستش کن باید یه مداد بگیرم دستم نقاشی هاش رو هم بکشم تا این حد
مامانی کسرا
پاسخ
عزیـــــــــــــــــزم تاب به بالکن همسایه بالایی وصله!با اجازه همسایه مون
بابا و مامان
21 اردیبهشت 93 7:50
خصوصی گلم
مامانی کسرا
پاسخ
چشم عشقم
مامان لیانا
31 اردیبهشت 93 2:20
دریاچه رفتن شما هم مثل دریا رفتن من و دختریه مثل شما به عادت تنهایی هامون ماشالا ماشالا پسر باهوش داشتن این چیزارو هم داره دیگه مدام باید آماده جواب دادن به سوالای پسرمون باشی مامانی
عشق یعنی
1 خرداد 93 10:44
واقعا چه جای با صفایی هستین هر دفعه می بینم واقعا با خودم می گم یعنی یه همچین جاهایی هست که ادم زندگی کنه و تو هوای تازه نفس بکشه تو مشهد که جدیدا هر چیییییییییی و هر جااااااااااااا درخت هست می برن و دو روزه برج می سازن حتی الان جدیدا تمام باغ های آستان قدس هم داره به برج های بزرگ و غولی تبدیل می شن
مامانی کسرا
پاسخ
چقدر ناراحت کننده!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد