کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

پسرم کسرا

جشنواره فرهنگ

1392/5/24 1:52
نویسنده : مامانی کسرا
440 بازدید
اشتراک گذاری

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

با اینکه امروز هوا ابری بود بازم تصمیم گرفتیم با کسرا بریم

جشنواره فرهنگ، راستی گفتم به مدت یه هفته جشنواره فرهنگ تو یوتبوری ِ؟

آره از همه جای دنیا میان اینجا تو خیابونا برنامه اجرا میکنن ، غل غله است

البته من نرسیدم هنوز برم قسمت اصلیش فقط همین که

واسه بچه ها اجرا میکننُ امروز با کسرا رفتیم!

خوب بود، قشنگ بود

قسمتای مختلف داشت،کارای جالبی میکردن

نمایش داشت ، اجرای زنده موسیقی واسه بچه ها داشت!

که البته این دوتاش سوئدی بود، ما نشستیم گوش دادیم اما چیزی متوجه نشدیم

البته همون حرکات و به قول معروف دلقک بازیاشونم جالب بود

کسرا خوشش اومد، سوار این اسباب بازی شد

اما نمیدونم چرا یهو وسطش پیاده شد! گفت دیگه نمیخوام سوار شم...

خوشش نیومد، لابد

 

رفتیم با هم نقاشی کشیدیم با آبرنگ،باید روپوش میپوشید که قبول نکرد

منم اصرار نکردم ،

سه تا نقاشی کشید! فک کنم از این قسمت خیلی خوشش اومد...

 

 

نقاشیاشُ زدم به در یخچال،کارگاه مداد شمعی هم رفتیم

 که از اونجا زیاد استقبال نکرد پاشدیم .

 

 

 

اما تادلتون بخواد از این برنامه های ورجک وروجک استقبال کرد...

که البته ما یکم دیر رسیدیم و زود تموم شد

 

 

 یه قسمتم بود که گلکاری داشتن، از سر این عروسک پلاستیکیا بود!

به عنوان گلدون استفاده میکردن.

اینام نمونه کاراشون ِ،

بالشم گذاشتن واسه نشستن بچه ها...

 

 

یه سری آینه هم بود که خیلی بامزه بودن،یکیشون آدمُ کوتوله میکرد،یکی دیگشون

سه تا ازت نشون میداد،یکی بلند میکرد یکی...

خلاصه خیلی بامزه بودن

کسرا اولش خجالت میکشید(باید روی اعتماد به نفسش کار کنم) اما کم کم خوب شد

 

 

ناهار خوردیم، یه بستنیم روش بعد از سه ساعت برگشتیم خونه.

 این از اون مدل هاست که میگه ازم عکس بگیر ...

 

  اینم اختتامیه برنامه دونفره امروزمونشکلکــ مهسایی

 

 

روز خوبی بود، کسرا هم خوش اخلاق بود، فقط یه کم تو جمع نگران بود

که اونم انشالله، امیدوارم با مهد رفتن درست شه.

                                                                                                  خدایا شکرت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان امیر حسین
24 مرداد 92 2:17
وای عزیز دلم چه خوشی گذروندههمیشه لبت خندون باشه موش موشک من


مرسی عزیزم
ارغوان
24 مرداد 92 8:41
سوئدی ها چقدر جشنواره دارن دلم خواست خوو چرا ما نداریم؟ یعنی فکر کن ما با این همه تنوع قومیتی اصلا ذوق و شوق این کارها را نداریم، سالی 1بار یه جشنواره الکی پلکی تو نمایشگاه بین المللی می ذاریم خود مسئولین کلی سوت و هورا می کشن سودابه جون خیلی مرسی که از جشنواره هاشون عکس می ذاری آخه ما که از اینا نداریم حداقل برا اونا را ببینیم

حالا که دوست های جدید پیدا کردین خوبه کسرا جون را جلوشون قرار بدی و ازش بخوای کاری که دوست داره و توش تبحر داره را انجام بده تا اعتماد به نفسش بالاتر بره مثلا جلو جمع قصه تعریف کنه یاشعر بخونه یا نمایش عروسکی بازی کنه. تو محیط هایی که بچه ها حضور دارن زیاد ببرش حتی اگه باهاشون دوست هم نشه ولی صرف حضور داشتن اونجا خیلی مفیده مثلا همین جشنواره یا پارک.




آره اتفاقا یه دفتر کاردستی درست کردیم هر کی میاد خونه مون من میارم نشونش میدم کلی از کسرا تعریف میکنن

اما تو جمع بچه ها یکم سخت وارد میشه...
شاید به خاطر اینه که متوجه میشه زبون اونا رو بلد نیست...




ارغوان
24 مرداد 92 8:55
برخی کتاب داستان ها هم هستن مخصوص بچه ها که توش قهرمانه با وضعیت خاصی دست و پنجه نرم می کنه بعد در جریان داستان بر مشکلات غلبه می کنه. اگه از این کتاب ها برا کسرا جون بخونی می تونه خیلی مفید باشه چون با قهرمانه همانند سازی می کنه و متوجه میشه که اون هم میتونه خیلی راحت غلبه کنه. فکر کنم اگه از کتابخونه بپرسی خیلی خوب کمکت کنه. کتاب هایی هم هستن که هیجانات مختلف را به بچه ها یاد میدن و اینکه چطوری با اون هیجانات کنار بیان.
سعی کن خیلی بهش فیدبک مثبت بدی راجع به توانایی هاش ما خیلی وقتا فکر می کنیم همین که به بچه ها محبت میکنیم اونا متوجه میشن که عملکرد خوبی دارن ولی از عملکردهاش به طور خاص تعریف کن که بدونه تو چه چیزهایی خوبه.
چقدر من حرف می زنم، اینا را خودت می دونی سودابه جون خیلی بهتر از من، فقط آدم وقتی در بطن مساله قرار میگیره شاید خیلی از راه حل ها به نظرش پیش پا افتاده بیاد

تا خود صبحم که بگی و بنویسی من خسته نمیشم و لذت میبرم،دوس دارم خواننده ای که بی توجه نباشه
مرسی که باهام حرف میزنی اصلا بحث نصیحت نیست،همینکه باهام هم فکری میکنی خیلی واسم ارزش داره
ممنونم ارغوان عزیز
بهترینها رو واست آرزومندم
مامان ساینا
24 مرداد 92 11:07
چقدر جالب و دیدنی

کاش از نقاشیاش هم عکس میزاشتی
چه ایده جالبیه تو سر عروسک
برم تو فکرش
ببووووووووووووووووووس کسرا رو
راستی سودابه امروز خیلی اتفاقی وبلاگ کیان پسر داداشت رضا رو دیدم
مثل اینکه دو روزه براش مینویسن من لینکش کردم به اسم پسرم کیان برو سورپرایزشون کن
کسرا رو ببووووووووس


آره الان دیدمش بذار ببینم خودش بهم میگه،بعد لینکش میکنم
عمه هانیا
24 مرداد 92 11:42
الهی قربون اون ژستت برم من از اون نقاشی های خوشکلت برای منم بکش


بعله حتما چرا که نه
مامان پریسا
24 مرداد 92 15:42
سلام سودابه جون.خوبی عزیزم؟کسرا جون خوبه؟عمه جون بالاخره وبلاگ کیان ماهم راه افتاد. خوشحال میشیم اگه به ما سر بزنید.
اسم وبلاگشم" پسر ما کیان"
کسرا جون رو ببوس. به آقا حامد سلام برسونید.

منتظر نظرات شما هستم.با تشکر کیان کارآموز


عزیزم مبارکه
مامان راضیه
25 مرداد 92 23:25
بازم یه روز خوب ...
خدا رو شکر که اینقدر جاهای دیدنی دارید و بهتون خوش میگذره
راستی مامانی واسه اینکه کسرا زبان سوئدی و یاد بگیره بایداز کی شروع کنی؟!
جای خاصی هست واسه آموزشش ؟!
اگه زبان اونجا رو یادبگیره قطعا توی رابطه اش با بقیه و اعتماد به نفسش خیلی موثره
به خدا اگه منم بودم زبون دوررو بریام و نمی فهمیدم یه صدم همین کسرا جونم اعتماد به نفس نداشتم

مرسی عزیزم
واسه زبان تو این سن کلاس خاصی نیست همون مهد اگه شروع شه ،اگه موندگار شه انشالله یاد میگیره
فریده
26 مرداد 92 8:17
واااااااااای خوش به حالتون . چقدر با حال . حسابی خوش بگذرون.


چشم عزیزم
جای دوستان خالی
مامان بردیا
26 مرداد 92 13:19
چه جای خوبی.خوش به حال کسرا جون.خوش باشید
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
3 شهریور 92 18:57
واااا گلدون با کله عروسک؟
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد