کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

پسرم کسرا

صرف فعل کُشتن...

  مامان بیا من اینُ کُشوندمش! با تعجب اومدم بینم چی میگه ؟ دوباره چیکار کرده!!! یه مورچه رو کشته میگه کُشوندمش! فعل صرف کردنش خیلی بامزه شده ... ...
13 مرداد 1392

شروع دوباره

      سلام یه سلام از روی دل و جون ... دلم واستون تنگ شده بود اما باور بفرمایید به این تعطیلات احتیاج داشتم، یکم خسته بودم. البته به قول دوستی "خیلی از آدما خیلی وقتا به جای «ناراحتم» میگن «خسته‌ام»" شاید منم جزوه این دسته باشم، اما الان خوبم. از محبتاااااای بی شمارتون واقعا ممنونم، نمیتونم تک تک اسم ببرم اما اینقدر کامنت داشتم (خصوصی و کلی )که دوستان جویای احوالمون شده بودن که باید اعتراف کنم خستگی از تنم رفت... ممنونم که واسمون دعا کردید، ممنونم که بهمون عشق دادید خلاصه به خاطر همه چی ممنونم... این مدت هم مثل همیشه بود با یکی دوتا اتفاق خاص، ...
12 مرداد 1392

ما برگشتیم

      سلااااام به همه خوبید؟ خوشید؟الهی شکر سلامتید؟ ما هم خوبیم به لطفتون، ممنون از این همه محبت و اظهار لطف ،نظرات ُ که خوندم بسی ذوووووووووووق مرگ شدیم ، آره دیگه  رفتیم ،رسیدیم ،بودیم ،حالا برگشتیم!(جمله رو حال کردید!) دلم بیشتر ازهمه برای همسرجانمان که البته الان باهاش قهرم تنگ شده بود !!! بعد واسه این جمع دوستانمون   و از همه مهمتر واسه آرامش غربت... اصلا حس نوشتن ندارم و به این زودی ها هم نمیام بنویسم فقط میخوام بخونم، بخونم ببینم این مدت من نبودم هر کدوم چیکار کردید؟ کجا رفتید؟چه خبر دارید که ما نداریم و... خلاصه بنویسید که من بخونم       &nbs...
9 مرداد 1392

ایراد کار من کجاست؟!

                                                                        گاهی اوقات از خودم میپرسم کجای کار من اشتباه بود که نتوستم با کسرا یه ارتباط مادر و فرزندی داشته باشم! وقتی برمیگردم پشت سرمُ نگاه میکنم میبینم یا من داشتم کسرا رو مجبور به کاری میکردم یا اون با زور گویی و جیغ داد منُ مجبور کرده کاری که میخواد واسش بکنم! یه جای کار ،بد ایراد داره، اما نمیدونم کجاش؟قسمت اکتسابی قضیه که کلا تعطیل ! چون ما نسلی بودیم که اصلا و بلکل یه س...
17 مرداد 1392

کسرا و راکت جدیدش

                                                                                                                                                                       دیروز باید میرفتیم واسه کارت اقامتمون(موقت)عکس...
17 مرداد 1392

چند روز گذشته ما

    چند روز ِ که بهم ریختم! حالم خوب نیست ایران بودم رفتم دکتر یه سری دارو داد مصرف کردم، بهتر بودم، تا یکی دو روز پیش دوباره گرفت، اونم چه جوووووور ...   واسه دکتر رفتن تنبلی میکنم،فعلا کجدار مریز باهاش می سازیم  تا ببینیم بهتر میشیم یا نه. این فسقلی هم که انگار اعصابش به اعصاب مامانش وصله، میدید من بی حوصله ام ،اینقدر نق میزد، میزد که دیوانه ام میکرد ،میگفت: نه، تو حالت خوبه! حالا هر چقدر واسش توضیح میدادم مامانم والا بلا خوب نیستم  میگفت نه! بابایی هم نبود،کلا  خیلی بد بود. اما،اما یه تعطیلات به موقع ما رو نجات داد! روز ملی سوئد ، پنجشنبه 6 ژوئن. تو یکی...
17 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد