کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

پسرم کسرا

در ادامه مسیر

1393/4/3 3:30
نویسنده : مامانی کسرا
881 بازدید
اشتراک گذاری

 

مقصد بعدی ما هانفر ، شهری در دوساعتی برلین بود! شهر قشنگی بود، آروم و دنج!

پر بود از کافه های کوچیکی که میتونستی ساعتها اونجا بشینی و از آرامش شهر لذت ببری!

یه شهر پر از کلیسا و ناقوس، هوای هانفر بارونی بود نتونسیتم خیلی تو شهر گشت بزنیم ،باغ سلطنتی تنها

جایی بود که  دیدیم و راهُ ادامه دادیمグーミーズ のデコメ絵文字

 

طراحی باغ فوق العاده بود،چمنا و شمشادا، مجسمه ها، گلای رز، در یک کلمه بینظیر بود ...

و اما طبق روال همیشه سهم کوچولوی ما از اینهمه زیبایی،آب بود و سنگ و چوب

 

 

گل پسر داریم کسرا، گل به سر داریم کسرا ، کلا یه پسر داریم اونم کسراااااا. 

 

 

از هانفر که حرکت کردیم رفتیم به سمت پارک دایناسورها

جایی که بی شک کسرا دلش میخواست تو اون برهه از تاریخ به دنیا بیاد به جان خودم! 顔文字。* のデコメ絵文字

 

 

این فسقلی ما تو تخیالتش فک میکنه غول تشنگه!

یا داره با غول تشنگ میجنگه یا ... خلاصه عالمی داره با این دایناسوراパンダ のデコメ絵文字

 

 

این پارک تو یکی از روستاهای تقریبا بدون رفت و آمد آلمان بود 

البته من آلمانی بلد نبودم اما از فیلمها و عکسا اینجوربه نظر می اومد که تعدادی از این استخونها تو

همون منطقه کشف شده بودن که خوب شاید  دلایل ساخت پارک ُ اونجا توجیح میکنه!

بهر حال مجموعه ای بود شامل۲۳۰ ماکت دایناسور در اندازه طبیعی !ハート のデコメ絵文字

 

 

از راه نرسیده دوستم پیدا کرد، البته انصافا آلمانیا خیلی آدمای گرمتری به نظر میرسیدن نسبت به سوئدیا

این دختر آلمانی ،بی توجه به نگاه های متعجب ما، حرف میزدید و میخواست با کسرا دوست شه!ハート のデコメ絵文字

 

 

اكسسواريز دباديب اكسسواريز قلوب سمايلز متحركهاكسسواريز دباديب اكسسواريز قلوب سمايلز متحركهاكسسواريز دباديب اكسسواريز قلوب سمايلز متحركهاكسسواريز دباديب اكسسواريز قلوب سمايلز متحركهاكسسواريز دباديب اكسسواريز قلوب سمايلز متحركهاكسسواريز دباديب اكسسواريز قلوب سمايلز متحركهاكسسواريز دباديب اكسسواريز قلوب سمايلز متحركهاكسسواريز دباديب اكسسواريز قلوب سمايلز متحركهاكسسواريز دباديب اكسسواريز قلوب سمايلز متحركهاكسسواريز دباديب اكسسواريز قلوب سمايلز متحركهاكسسواريز دباديب اكسسواريز قلوب سمايلز متحركه

 

 

ناهار خوردیم و راه افتادیم،کسرا تمام مسیرُ خواب بود ،حدودای ساعت۵:۳۰ رسیدیم دوسلدرف!

یه شهر کاملا متفاوت تو آلمان!

پر از بوق و ترافیک و آلودگی و ...

کلا شیر تو شیر بود!چند روز قبلشم که طوفان  و تگرگ زده بود همه جا رو نابود کرده بود.

دیگه دائما ماشینای آتش نشانی می اومدن و میرفتن ، واسه جمع کردن چهار تا چوب آنچنان سرو صدایی

هم میکردن که هر کی نمیدونست فک میکرد الان نصف شهر آتیش گرفته  و اینا باید خودشونُ برسونن!!!!

اینجا هم بچه ما داره کمکشون میده !!!

 

 

رودخانه معروف آلمان (راین)در قسمتی از مسیرش از شهر دسلدرف میگذشت،

چه عظمتی داشت این رودخونه! توصیف نشدنیパンダ のデコメ絵文字

 

 

یاد زاینده رود و کرخه و دریاچه ارومیه و.... خلاصه هر چی رودخونه ودریاچه خشک شده

تو ایران بودُ واسمون زنده کرد.

بگذریم، از اونجایی که مامانی کسرا یعنی بنده اگه حق انتخاب داشت واسه بدنیا اومدن، دلش میخواست ژاپن بدنیا بیاد!

 (کسرا در دوران دایناسورها مامانی در ژاپن ، خوب شد خدا عقلشُ دست ما آدما نمیده!والا به مولا)

رفتیم و از باغی که به سبک ژاپنی ها ساخته شده بود دیدن کردیم، یه باغ خیلی کوچیک بود با حال و هوا

و خونه باغ های ژاپنی...

 

 

اونجا که راه میرفتم حس اوشین بهم دست میداد! به جان شما...パンダ のデコメ絵文字

 

 

از باغ اومدیم بیرون رفتیم سمت مترو که بریم فرودگاه، بماند که اتوبوس تو ترافیک موند، مترو سه بار کنسل شد و...

این عکسُ تو ایستگاه مترو ازش گرفتم خیلی تو ایستگاه اذیتم کرد این فسقلی وروجک، اوه اوه ...

 

 

خلاصه که بعد از یک ساعت و بیست پرواز ،سوئد بودیم!

سوئد آروم و زیبا...

نوجوون که بودم از سفر خوشم نمی اومدم!میگفتم که چی؟بکوبی بری اونجا که چیکار کنی!

اما الان اعتراف میکنم با وجود ترس از پروازخندونک اما عاشق سفر شدم، دیدن جاهای جدید، آدمای جدید!

فرهنگشون ،مدل زندگیشون ،اقتصادشون، شباهت ها و تفاوتاشون و...

خلاصه که بسی تجربه و لذت در این کار نهفته استハート のデコメ絵文字

 

الهی از پیش خطر و از پس ،راهم نیست دستم گیر که جز فضل تو پناهم نیستハートだよ。いっぱい のデコメ絵文字

خدا همراه همیشگی لحظه هاتون باشه.

 

 

پسندها (2)

نظرات (14)

مامان امیرحسین
3 تیر 93 1:28
وای مامانی خوش بحالتونچه جاهای باحالی رفتید.مخصوصا اون پارک دایناسورها که جوجه ی منم عاشقشونهاون حال وهوای اوشین رو منم پایه امهمیشه شاد باشید
مامانی کسرا
پاسخ
مرسي عزيزم جاي دوستان خالي
عشق یعنی
3 تیر 93 9:47
به به چه عالییییییییییییییییی. با گذاشتن عکس ها خیلی مطالب و زیبا می رسونی . واقعا گاهی فکر می کنم که همون جام. از همه جالب تر برام حس اوشین بود. چون منم زود جو گیر می شم . الان حس آدمایی رو دارم که رفتن آلمان و برگشتن
مامانی کسرا
پاسخ
حس قشنگيه محكم نگهش دار انشالله سالم و خوش باشي عزيزم! راستي من فقط اسمتُ نميدونم يا همه خواننده هات قفل صدات ميكنن!!؟؟؟؟ اعتراف كن
مهسا
3 تیر 93 10:26
وای واقعا نمی دونم چی بگم عالی بوده ه ه ... 1- گردنشو.. کلی خندیدم.. چقدر بلند بوده ه ه 2-ببین تو رو خدا.. حالا تو اورمیه برف باریده بود 10 روز کوچه ها بسته بود..انگار نه انگار یکی نبود بیاد جمع کنه.. منتظر بودن افتاب ابشون کنه..که چون هوا سرد بود اب نمی شد. 1 هفته ماشینم موند تو کاراز... تاکسی و اتوبوش هم به زور پیدا می شد. پدرم در اومد... 3- یادی از دریاچه خشک شده اورمیه هم کردید.. مرسی
مامانی کسرا
پاسخ
اون مملكت كه رو هواست بيچاره اصلا صاب نداره.....
سمیه مامانیه آیسا✿
3 تیر 93 16:46
سلام عزیزم همیشه به گردش و شادی ببخش دیر نظر میزارم سرعتم پایینه و به سختی صفحه نطراتو وا میکنه ببوس کسری جونمو
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی عزیزم همین که به ما سر میزنید خیلیم عالیـــــــــــــــه
ستایش سادات و مامانی
3 تیر 93 17:13
سلام عزیزم وبلاگت و اتفاقی دیدم خدا پسر گلت و برات نگه داره و شما رو برای اون موفق باشی راستی پسرت خیلی ناز و شیطونه ماشالله
مامانی کسرا
پاسخ
خوشحالم از آشناییتون
محبوبه مامان الینا
4 تیر 93 7:46
بسیار لذت بردم از این سفرنامه مصور و زیبا با قلم طنز و شیرینت دوستم
مامانی کسرا
پاسخ
شما لطف دارید
فریده
4 تیر 93 8:58
چه سفر باحالی داشتید ، همیشه به سفر و شادی ، حالا من از بچگی آرزو داشتم همیشه تو سفر باشم ، دوست داشتم مهماندار هواپیما باشم که بتونم همه جا سفر کنم ، روزگارمون طوری شده که تا مرودشت هم نمی ریم (مرودشت با شیراز نیم ساعت فاصله داره ) راستی سبک نوشتنت هم عوض شده ، باحال تر شده .
مامانی کسرا
پاسخ
ببین همین الان که اسم هواپیما و مهماندار اومد من استرس گرفتم!!!!! جدی راس میگی ؟الان بهتر مینویسم؟
فاطمه
4 تیر 93 10:03
سلام واقعاااااا عالییییه... واسه اولین بار به وتون سر زدم ..واقعا همه چیزش عالی و بی نقص ...قصد خوندن تمام مطالب نداشتم ولی اونقد هیجان داشت که تا اخرین مطلب این وب خوندم واقعااااا ممنون حتی نظراتشم خوندم ..واقعا راس میکید من 18 سالمه دقیقا فردا کنکور دارم قبل سر زدن به وب شماکلی استرس داشتم (اول به و ب مهسایی رفتم اول اونجا کامنت گذاشتم.. بعد کلی افسردگی گفتم ی بار به این وب برم ببینم چه جوریه.)..محشرررره.... ولی باخوندن وب شما انگار طرز فکرم ازین روب اون روشد .. خوشبحال جوونای اونور اب ..ماتا میایم ی تکون بخوریم ی حرکتی انجام بدیم با پسره همکلاسیمون حرف بزنیم ازشون ی سوال بپرسیم باید سه چهارتا بزرگتر بالا سرمون باشه. .. پسرتون چقد نازه خدا حفظش کنه مامان وباباشو واسش نگهداره
مامانی کسرا
پاسخ
ممنون از لطفت انشالله تو امتحانت موفق باشی
مامانی رایان
4 تیر 93 23:46
وای سودابه جون چه کردی , نمیدونم از کدوم پست شروع کنم به خوندن,همینطوری سر زدم دیدم اومدی دسته پرم اومدی ماشالله. همیشه به سفر وخوشی.عکسای سفر فیس بوکم دیدم همشون زیبا بود
مامانی کسرا
پاسخ
عزیزم مرسی خانمی لطف داری
مامان فرح
5 تیر 93 12:31
کسرا یی به راستی که تو دنیای منی دریغا که من از این دنیا کیلومترها فاصله دارم شادیت انچنان شاد و ارومم کرد که زیر لب با خود زمرمه کردم گویا دعاهای من خسته اثر کرده همواره شاد باشی
مامانی کسرا
پاسخ
این روزا کسرا یاد پیتزاهای خونه شما خیلی می افته!!!!
مامان ال ای
5 تیر 93 16:11
سلام خوش به حالتون خیلی خوب بود
مامانی کسرا
پاسخ
ممنون که به ما سر زدید
زهرا مامی ایلیا (شیرین تر از عسل )
6 تیر 93 4:24
چه بیخبر برگشتی دوست جونی به به همیشه به گردش با این عکسهاا و این جا های قشنگی که میرید خوب دل ما رو میبری هااا ان شالله همیشه خوش باشی واای عززیزم ترس از پرواز پس چطوری از ایران به سوئد رفتی
مامانی کسرا
پاسخ
باور کن اون روزا نمیترسیدم اما الاااااااااان دیشب داشتم یه فیلم آمریکایی میدیم یه قسمت رفتن تو هواپیما!اگه بدونی من چه تپش قلبی گرفته بوووودم نزدیک بود تلویزیونُ خاموش کنم
بابا و مامان
9 تیر 93 11:50
به به چه جاهای قشنگی خوش به حالتون مامان ایشالاه همیشه خوش باشی عزیزم
مامانی کسرا
پاسخ
ممنون مهربونم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد