کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

پسرم کسرا

ما و روزگار...

1392/11/21 12:25
نویسنده : مامانی کسرا
523 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

آخرین دقایق تعطیلات آخرهفته مون هم داره میگذره و به خاطره ها میپیونده.

تعطیلات بدی نبود اما چنگی هم به دل نزد.

اینجا عصرای جمعه رو برعکس ایران خیلی دوس دارم چون میدونم دو روز تعطیلی مشت داریم،

اما تا چشم به هم میزنیم تموم میشه.

جمعه عصر که رفتم دنبالش دیدم داره به الکساندر یه کتاب ُ نشون میده و میگه look!

خیلی تعجب کردم!

چون من بخاطر تاکیدی که مونیکا واسه یادگرفتن زبون مادری داشت فقط با کسرا فارسی حرف میزنم!

معتقدن اگه زبان مادری رو درست یادبگیره بقیه زبون ها (حالا هر تعداد)

به راحتی بعد از زبان مادری مثل دونه های

مکعب، میشینن روی هم و بالا میان، اما اگه زبان مادری رو یاد نگیره...

و بدترین اتفاق زمانی میافته که با بچه با دو زبان به صورت قاطی حرف بزنن

مثلا "اون book رو بیار واسه من"!!!!

این دیگه فاجعه است ، بچه در واقع  هویت زبانی نخواهد داشت.

فقط یه سری کلماتُ بدون اینکه در ذهنش شکل بگیرن و یا معنای

خاصی واسش داشته باشن، تکرار میکنه.

بحثش خیلی مفصل ،جالبه که شنیدم خیلی هم تو ایران باب شده که بچه ها رو

میفرستم مهدهای دوزبانه و از سنین پایین کلاس زبان و...

خیلی خوبه اگه تو سن مناسب باشه ، زمانیکه بچه زبان مادری رو کاملا

متوجه شه ، اینجا با اینکه خیلی واسشون مهمه که همه زبان سوئدی رو یاد بگیرن

اما تاکید اولشون بر زبان مادری،به عنوان اولین خشت از ستون یادگیری زبان ِ.

بحث از کجا به کجا رسید؟ ببخشید،خلاصه با بابایی که صحبت کردم دیدم بعله کارتونای زبان اصلی

آخرش کار خودشُ کرد و بچه ما به جای ببین میگه look.

 متوجه شدم تو خونه نمیگه،درست میگه، میگه "نیگا"،یا "ببین" شاید

فک کرده الکساندر با اون زبون حرف میزنه !

چی بگم؟!

یه چیزه جالب در مورد کسرا که خیلی واسه همه عجیبه ، اینه که این فسقلی نه انگلیسی رو متوجه 

میشه نه سوئدی رو ، اما واسه تماشای تلویزیون ترجیح میده انگلیسی نگاه کنه!

ینی یه برنامه رو اگه  هم به زبان سوئدی داشته باشیم هم انگلیسی و حق انتخاب داشته باشه

انگلیسی روانتخاب میکنه!

چرا ؟ نمیدونم!

 موضوعیست  جالب...

 

بعد از مهد امر فرمودن بریم پارک تا بازی کنم

 

 

divider-184.gif

 

 

 یکساعتی در خدمت آقا بودیم واومدیم خونه ، شام خوردیم ،البته ایشون اینجا شام خوردن

 

 

شنبه صبح هم رفتیم تا کنار دریاچه مون،جای روزای بی جاییمون!نیشخند

من نمیدونم درک این موضوع خیلی سخته، که آقا جان "آب ،یخ زده مرغابیا رفتن یه جای گرم"؟!!!

شاید بیش از۱۴بار من و بابایی این جمله رو واسه کسرا در جواب این سوال که "مرغابیا کجان ؟"گفتیم.

دقیقا ۱۴ بار...

 

 

یکی دو ساعتی اونجا بودیم و تا موقع ناهار با بابایی رفت دوچرخه سواری،

اما بعد از ناهار روزگار  ما رو سیاه کرد

از بس نق زد....

باهاش پازل بازی کردم، بغلش کردم ، نازش کردم و....

دستشُ  نمیدونم کوبوند به کجا کبود شد، ورم کرد ، واسه اونم یک ساعتی گریه کرد.

خلاصه شنبه ای بود در نوع خود بی نظیر، تا تموم شد فک کنم دو سه روزی طول کشید!!!!!!

اما امروز باز بهتر بود،با بابایی رفتیم دانشگاه و تو خیابون چرخی زدیم،

ناهار خوردیم و ...

 

 

نمیدونم این مدل شلوار سر کردنُ از کجا یاد گرفته،کم کم دارم به این نتیجه میرسم که انجام بعضی

کارا واقعا باید تو ژن آدم باشه

 

 

در مجموع خوبیم،شاکریم و ممنون از لطف خدا

الان کنارم نشسته داره با گوشیم پازل حل میکنه.

خدایا شکرت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

□■□ مامان آینده یه فسقلی □■□
21 بهمن 92 2:54
خدا قوت، الان بیدارید؟
مامانی کسرا
پاسخ
الان ما با الان شما 2 ساعت و نیم فرق داره
فریده
21 بهمن 92 9:04
گردنت رو بستی ؟ یا یقه لباسته . نکنه مریض بودی گردنت درد می کرده ؟ خدا کنه این جوری که من فکر می کنم نباشه . کارهای کسرا بسیار بسیار بسیار بامزه است ، اون عکسش که شلوارش رو کرده سرش خیلی بامزه شده ، کسرا جون دختر هم می شد خوشکل بود . و چقدر جالب که راجع به هویت زبانی نوشته بودی ، فکر کنم نصف بیشتر ایرانی ها هویت زبانی نداشته باشند ، از بس قاطی پاتی حرف می زنن.
مامانی کسرا
پاسخ
نه عزیزم لباسم یقه اش اینجوریه نصف بیشتر ما ایرانیا چی داریم که هویت زبانی داشته باشیم!!!!؟؟؟؟ امیدوارم خودمون خودمون رو نجات بدیم
مامان یاسمن و محمد پارسا
21 بهمن 92 11:13
همیشه خوش باشید عزیزم فدای کسرا جونم که اینقده شیرینه اخه اون شلوار بالا سرت چکار می کنه
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی مامانی مهربون
پریسا مامان کیان
21 بهمن 92 11:21
سلااااااام. خوبین؟ کسرایی با الکساندر حسابی دوست شده هاااا. خدارو شکر. چقدر نکاتی که در مورد زبان گفتی جالب بود. نمیدونستم. خیلی جای تامل داره. واااای چقدر شلوار سر کردنش باحاله عزیزم کسرایی دوست دارم و میبوسمت گلم.
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی پریسا جان
مامان آروین-مریم
21 بهمن 92 13:48
منم دقیقا با نظرت در خصوص یادگیری زبان دوم به بچه باهات 100% موافقم و تصمیم دارم تا 7 سالگی حرفی از زبان دوم با بچه حرف نزنم . تو بررسی ها نشون داده که سن 7 تا 10 سالگی بهترین سن برای یادگیری زبان دوم هست . حتی در این سن می توانند به چند زبان مسلط بشن بدون اینکه دچار سردرگمی بشن .
مامانی کسرا
پاسخ
چه عالی، ممنون از اینکه عنوان کردی عزیزم
مامان آروین-مریم
21 بهمن 92 13:50
آح جون پارک ..... آخ جون تاب بازی ..... من موندم این تاب چققققدر به بچه ها آرامش میده که بچه ها عاشق تاب هستند ......از عکساش معلومه که شیطون بلایه
مامانی کسرا
پاسخ
خیلی شیطونه خیلیییییییییییییییی
مامان آروین-مریم
21 بهمن 92 13:52
الهی قربونش برم که همه عکساش خوشگلن ..... الهی بمیرم براش یعنی دلش برا مرغابیا تنگ شده بود ؟؟؟؟
مامانی کسرا
پاسخ
نمیدونم والا!
متین من
21 بهمن 92 13:53
خصوصی
مامان آروین-مریم
21 بهمن 92 13:54
خصوصی
مهسا
21 بهمن 92 20:45
آموزنده بود...منم فکر می کردم خوبه بچه ها تو سن کم چند تا زبان یاد بگیرم..خودم همیشه می گفتم نی نی بیارم تو سن کم انگلیسی شروع کنه مثل ما واسه تافل و ... دچار مشکل نشه... اما انگار اشتباه فکر می کردم. راستی مامانی کسرا جون..مرغابی ها کجان؟؟؟ عزیزم دقت کردم انگار عکس عروسیتون رو میز هست..آره؟ دلم خونه.. 2تا عکس بزرگ عروسیمون رو دیوار اتاق خوابمون تو ایران هست... خیلی حیفم می یاد... خیلی بزرگه..کاش می شد ببرم با خودم... تازه یه شاسخین گنده دارم خیلی دوسش دارم...خیلی هم خاطره دارم ازش...دل کندن سخته..
مامانی کسرا
پاسخ
اول بذار زبان مادري رو ياد بگيره بعد پله پله ميره بالا نه عزيزم عكس نامزديمون ،من واسه نامزیدم لباس سفید و یاسی پوشیده بودم یادش بخیر عزیـــــــــــــــــزمنگران نباش من اگه بخوام از تجربه خودم بگم میگم هرچی دوس داری ببر! نذار اونجا دلت واسه چیزی تنگ شه! اگه با قطار میری،همه رو قشنگ روزنامه پیچ کن بذار تو یه ساک بزرگ و ببرم اما اگه میبینی بارت زیاده و اونجا جا نداری قشنگ بسته بندی کن بذار تو انباری یا یه جای مشخص ،مثل من وسایلتُ این ورو اونور پخش نکن دفعه اول آدم خیلی خامه انشالله سری بعد که اومدی بیشتر دستت میاد چی ببری و چی لازم داری
شقایق
22 بهمن 92 16:54
سلام سودابه عزیزم من همیشه از پست های شما درس میگیرم و این که شما همه تجربه هاتون در اختیار ما میذارید نشونه بزرگ منش بودنتونه سپاس اخه من فکر میکردم و تصمیم داشتم آوینا رو از 3 سالگی کلاس زبان ثبت نام کنم فکر میکردم با هم یاد میگیره و خوشبحالم میشه کسری دوست داشتنی من کارا و شیرینکارهاش همه رو مجذوب میکنه این مدل شلوار سر کردنش سوغات ایران و ایرانی بودنه
مامانی کسرا
پاسخ
عزیزم تو لطف داری شقایق جان به نظرم بذاری بالای 5 سال نتیجه بهتری میگیری گلم کسرا هم پسری است از نژاد آریایی دیــــــــــــگه!!!!
شقایق
22 بهمن 92 16:59
خصوصی لطفا
مهسا
22 بهمن 92 17:04
خونه ما طبقه بالای خونه پدر شوهرم هست و اونا هم نمی خوان اجاره بدن..گفتن وسایلتون باشه..منم خونه رو مرتب کردم...روی مبل و وسایلا رو ملافه کشیدم... اما واقعیتش...من کلی عروسک دارم خیلی بزرگن و خیلی هم دوستشون دارم..شاسخین و پت و مت و..باکس بانی و... خیلی حیفم می یاد...چون همشون بزرگن نمی تونم ببرم. همین الان هم که یواش یواش دارم کیف جمع می کنم چمدون پر شده و فکر کنم اضافه بار دارم... آلبوم عکس عروسی هم خیلی بزرگه...دلم می خواد آلبوم ببرم...عکس رو دیوار بزرگ ببرم...اما... احتمالا با قطار برم اما قطار هم تا 30 کیلو اجازه می ده... حالا خوبه اونجا خونه مبله هست و فقط وسایل شخصی می برم...گر نه مامانم ومادر شوهرم...کل خونه رو می دادن ببرم...
مامانی کسرا
پاسخ
والا من دلم واسه ظرفام تنگ میشد اما واسه عروسک نه به جان تو همیشه خوب خوش باشی، حالا برو به سلامتی دفعه بعد که اومدی دیده بهتری داری ،جا هم بیشتر داری،کم کم میبریشون
مامان بردیا
23 بهمن 92 20:28
وای عزیزم واقعا سرگرم کردن این وروجکا سخت ترین کار دنیاست خوش باشین
مامانی کسرا
پاسخ
واقعا... ممنونم عزیزم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
25 بهمن 92 4:22
خیلی خوبه این بهمون میگی، زبان سوئدی رو برامون جالبه
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
25 بهمن 92 4:25
ای جان کسرا جووون دشمن دیگه از کجا پیداش شده خیلی با مزه است با اون شلوار که گذاشته رو سرش وااای گاهی وقتا بچه ها خیلی اذیت میکنن ااما خوب چه میشه کرد همیشه شاد باشین
مامانی کسرا
پاسخ
البته به قول شاعر ما به این گاهی وقتا میگیم همیشه مرسی گلم تو هم خوب و خوش باشی
مامان مینا
25 بهمن 92 20:46
ماشالا کسرا جون دیگه داره تو زبان راه می افتهما ایرانیا که هیچ هویتی نداریم نه زبانی و نه ....
عمه هانیا
27 بهمن 92 13:17
عزیزم چه ناز شده با اون شلوار رو سرش. من سوار این تابا شدم خیلی حال میدن خوش به حال آقا کسرا سودابه جون چرا گردن بند بستی هنوز خوب نشدی؟
مامانی کسرا
پاسخ
گردن بند نیست لباس یقه اش اینجوریه نه خوبم خدا رو شکر مرسی
مامانی رضا
10 شهریور 94 12:33
واقعا بهتون تبریک میگم به نظر من واقعا شما یک مادر صبور هستید و خیلی با سواد به کسرا جون هم تبریک میگم که همچین مادر دلسوز و مهربونی داره من که خیلی چیزا از شما دارم یاد میگیرم همینجور برم جلو امیدوارم بتونم از شما الگو بگیرم تو رفتار با پسرم... واقعا این موضوع زبان یاد گرفتن و من نمیدونستم اول باید زبان مادری و خوب یاد بگیرن خدا رو شکر با شما آشنا شدم چون قصد داشتم برای پسرم که هنوز خوب بلد نیست صحبت کنه و یک سال و اندی هست سی دی آموزش زبان و این چیزا بگیرم
مامانی کسرا
پاسخ
شما لطف دارید، ممنونم از مهربونیتالبته همیشه هم اینقدر صبور نیستم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد