کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

پسرم کسرا

دوشنبه به وقت سوئد

1392/5/21 21:52
نویسنده : مامانی کسرا
409 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

http://mahsae-ali.blogfa.com

 

 

 

 پاییز آمد

 در میان درختان

 لانه کرده کبوتر

 از تراوش باران می‌گریزد

 خورشید از غم  با تمام غرورش پشت ابر سیاهی

 عاشقانه به گریه می‌نشیند...

 بلعه دیگه کم کم باید بریم به استقبال پاییز...

یکی دو روزه آسمون ابری ِ و هوا بارونی

تک توک خورشید سرکی میکشه و دوباره میره پشت ابر...

امروز با هم رفتیم کتابخونه، کتابایی که امانت گرفته بودیم ُ پس دادیم

یه کتاب واسش گرفته بودم داستان یه چوپان ِ که یکی از گوسفنداش

تو کوه گیر می کنه و اونم چراغ بدست میره دنبالش و خلاصه ماجرا داره...

این  کتاب ُنذاشت پس بدم گفت دوسش دارم 

 

 

از کتابخونه اومدیم میبینم داره بین درختا میچرخه؟

میگم چی شده؟میگه دارم دنبال گوسفندم میگردم!!!!! گم شده...

 

 

مثلا چراغ گرفته دستش داره دنبال گوسفندش میگرده! به منم میگه بیا بگرد...

  

 

اومدیم خونه هوس شربت آبلیمو کرده!شکلکــ مهسایی

 

 

 ناهار خوردیم،داره آقای پو نگاه میکنه

                                                                      خوبیم شکر خدا  شکلکــ مهسایی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان بردیا
21 مرداد 92 21:40
خدا رو شكر
ماشالا گل پسر كتاب خون خودم

مامان فرح
21 مرداد 92 23:55
تمام فصل های سال زیبایی خاص خود را دارند همان اندازه که شکوفه های سفید زیبا هستند برگهای سبز و زرد نارنجی هم قشنگ هستن صمیمانه آرزومندم که در تمام فصل ها دلتان شاد و روزهایتان در کنار هم خوش باشد


ممنونم مامان فرح
عمه هانیا
22 مرداد 92 11:24
جونم پاییز وسط تابستون
خوش باشید همیشه


ممنونیم عمه جون
مامان امیر حسین
24 مرداد 92 2:30
پسل هامون چقدر شبیهنامیرحسین گاهی شبها موقع خواب میگه مامان شربت میخوام



ای جانم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد