کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

پسرم کسرا

حکم ِ حاکم

1392/5/18 1:01
نویسنده : مامانی کسرا
380 بازدید
اشتراک گذاری

 

                                                                             96.gif

 

تو بازی ورق وقتی حاکم ،حکم کنه مثلا پیک ،کسه دیگه ای نمیتونه عوضش کنه 

 

و همه باید بر اساس همون حکم بازی کنن ، حکایت این بچه ما هم همون حاکمیه که حکم میکنه...

ساعت 5 عصر یهوووو میگه مامان بریم به مرغابیا غذا بدیم(هنوز فکم میکنه مرغابین)

هر چی میگم مامانم الان داره بارون میاد مرغابی کجا بوده ؟ میگه نه!

خلاصه پوشیدیم و راه افتادیم

سوار دوچرخه اش شده ، غذای مرغابیاش رو هم کهبرنج بودن

گذاشته پشت دوچرخه و برو که بریم

 

 

با اینکه هر روز ، گاهی هم دوسه بار در روز از این مسیر میایم و میریم اما

هیچ زمان تکراری نمیشه، مخصوصا امروز که بارون هم خورده بود و هوا بسی 

ملس بود، واقعا قشنگه.

از این گلا که مامانم خیلی دوست داره هم هست ، همیشه اینجا یاد مامانم می اوفتم.شکلکــ مهسایی

 

 

یه شیب تند این جلو هست میترسه بره به اینجا که میرسه وایمیسته ،تکون نمیخوره،

باید برم پشت دوچرخه رو بگیرم تا یواش یواش بره پایین.

موقع برگشت هم مکافات داریم بلد نیست بیاد بالا من مث چی باید هولش بدم!!!

 البته شیبم تند ِ ، ولی این وروجک ما هم خیلی سوسول ِ...

 

 

 حسن دوچرخه به اینه که سرعت حرکتمون خیلی زیاد ِ

دیگه نمیتونه بره سرگرم هر چی بشه ...

واسه همین زود میرسیم

 

 

میگم، گفتم مرغابیا نیستن ! باور نمیکنی که ،حالا ببین...

قصدم سرکوفت زدن نبود ، فقط می خواستم بهش یادآوری کنم من بهش دروغ نمیگم

بهم اعتماد کنه...

 

یکم گوشه لباسش خیس شده جیغ و داد که لباس واسم در بیار

میگم یخ میکنی میگه نه گرممه!!!!

باور کنید اگه اون لحظه دست میذاشتم رو سرم حتما جای دوتا شاخ اومده بود بیرون!

چوباشُ گذاشته پشت دوچرخه و راه افتاده...

 

 

خسته هم که میشه مثل پیرمردا دوچرخه اشُ میگیره دستش ُ آروم آروم میاد

عاشق این کارشمشکلکــ مهسایی

 

 

نزدیک خونه یه محوطه خیلی بزرگ اختصاص دادن به سگا، همه میان اونجا

سگاشون رو باز میکنن و باهاشون بازی میکنن.

توپ میندازن، چوب پرت میکنن و سگ ها هم میدون دنبالشون ...

این فسقلی ما همیشه یه نیم ساعتی اینا رو نگاه میکنه، بعضیا که یکم

روابط عمومیشون بیشتره(حوصله شون در واقعه)سگ رو میارن نزدیک در و به کسرا

پیشنهاد میدن نازشون کنه!

که فسقلی ما هم چون از مامانش یاد گرفته(شرمنده) میترسه و میره عقب!

در کل تفریح جالبیست واسه همه...

 

 

راه می اوفتیم برگردیم،بابایی هم بهمون رسیده،

هر گودال آبی که میدید با دوچرخه میرفت توش و می اومد بیرون ، تو این گودال گیر کرد

میاوردمش بیرون دوباره میرفت که گیر کنه!

من نمیدونم کدوم قسمتش واسش جذابیت داشت ،رفتن تو گودال آب ، گیر کردن،من بیام درش بیارم...!

واقعا نمیتونستم درک کنم!!!!

 

در کل خوب شد رفتیم بیرون هوا واقعا قشنگ بود و پر از O2...

                                                                                       خدایا شکرتشکلکــ مهسایی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان فرح
18 مرداد 92 11:29
چه دوچرخه و مناظر زیبایی اما فکر این که کسرا چه با عجله به خانه مرغابی ها میرود تمام ذهن منو آشفته میکنه به امید آسان شدن شرایط سخت


نه نگران نباشد این قسمت که بهترین قسمته روزای دو نفره ماست ، درست میشه، نگران نباش ،دعا کن واسش
عمه هانیا
20 مرداد 92 13:54
چه جای قشنگی چه هوای خوبی چه دوچرخه سوار حرفه ای قربونش برم


جاتون اينجا خالي،زمستون كه شد شما جاي مارو كنار بخاري خالي كنيد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد