کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

پسرم کسرا

بابایی نیست...

1392/5/17 16:51
نویسنده : مامانی کسرا
888 بازدید
اشتراک گذاری

 

                                                                                      164ou.gif

 

بسی حالمان گرفته است!!!!

آسمون ابری و هوا بارونی...

من نمیدونم چرا خدا همه بارونش ُ میفرسته واس اینا، خدا جون یه کشور ِ یک میلیون و

ششصد کیلومتر مربعی اونور دنیا هست ۷۶میلیون شکرت میکنن اگه اونجا هم بباره!

والا به قرآن...

بگذریم ، اینا همش بهانه است اصل موضوع اینه که بابایی واسه ارائه یه مقاله و شرکت

تو  کنفرانس سالانه مهندسان مکانیک از دیروز صبح رفته لوند (یه شهر ِ 4 ساعتی گوتنبرگ)

وتا فردا شب هم نمیاد و من و این فسقلی زبون نفهم ،به معنای واقعی کلمه رو تنها گذاشته.

واقعا سخته اصلا کسی نمیتونه درک کنه.

هوا هم که وضعش اینه، باهم بیرون هم نمیتونیم بریم.

منم الان در پایین ترین سطح از انرژی به قول روانشناسا ...

خلاصه اوضاعی است.

دیروز صبح که بلند شه ، یک ساعتی با چتر سرگرم بوده.

 

 

 

 بعد میگه میخوام برم پیش بابام...

 ای خدا حالا اینُ چیکار کنم!

استخر توپشُ افتتاح کردیم که حداقل باهاش سرگرم شه.

 

یه نیم ساعتی سرگرم بوده ، دوباره شروع کرده نق زدن!

لوگوهاشُ آوردم با اونا هم نیم ساعتی سرگرم بود ، من رفتم به ناهار درست کردن.

 

 

 ماکارونی داشتیم لب به غذا نزده...

من دوساعتی خوابیدم نمیدونم داشته چیکار میکرده اما  اینقدر جیغ و داد کرده

اینقدر بالا پایین پریده که من بیدار شدم،میگه من گشنمه،ماکارونی آوردم نخورده،

کره و مربا آوردم نخورده، سیب زمین سرخ کردم نخورده رفته،

 ظرف ماستُ آورده میگه فقط می خوام ماست بخورم!!!!

عصرمون هم با کتاب خوندن و آب بازی و دیدن پلنگ صورتی گذشته ، به زور ساعت۱۱:۳۰

 خواب رفته.

امروزصبح هم  از لحظه ایی که بیدار شده بنای نق زدن گذاشته تا الان .

اینقدری که این دو روز جیغ زده و نق زده و گریه کرده به عمرش جیغ نزده و گریه نکرده...

 اومدیم کاردستی درست کنیم پیچ قیچی باز شده تا من این پیچ و سفت کردم

اینقدر جیغ زده، اینقدر جیغ زده ،میگه نه درستش نکن بذار مثل

دوتا کارد باشه تا من باهاش بازی کنم!!!!!!!!!!!!!

نبودن باباشُ حس میکنه ، اما چون نمیتونه در موردش حرف بزنه عصبانیه

و این عصبانیتُ با جبغ زدن با زدن من با پرت کردن میخواد نشون بده...

                                         

                                         خدایا این یه روز باقی مونده رو هم به خیر و خوشی بگذرون...geel20rosevi2.gif

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان طاهره
23 خرداد 92 18:41
باارزوی خوشبختی وسلا متی زند گی باهمه سختی زیباست ای کاش من میتونستم کمی ازدلتنگی کسرا راکم کنم سودابه جون خدامهربون یارییت میکند خدا یارونگهدارتان


ممنونم مامان طاهره عزيز.
بابا مهدی
23 خرداد 92 19:08
باعرض سلام وارزوی خوشبختیتوننوشته بودی باران میباردمن میگویم مثل بارون باصفایي مثل برف سفید وماهی، چه بخواهی چه نخواهی توعزیزدل مایي.

این روزهاهمش عید است تولد امام حسین .ع. تولد ابوالفضل.ع. تولد امام سجاد.ع. تولد امام زمان .ع.وهمچنین تولد حامد به شماتبریک عرض میکنم دلت شادولبت خندان بماند برایت زندگی اسان بماند خدارامیدهم سوگندبرعشق هران خواهی برایت ان بماند تنت سالم سرایت سبز بماند به امیددیدار خدانگهدار

ممنونم بابا مهدی عزیز
چه شعر قشنگی
دایی محمد
24 خرداد 92 0:34
سلام
صب ببرش کتابخونه
برو سفارت برای رای دادن ایرانی های زیادی میان شاید دوستی پیدا کردی
با حامد چت کن شاید کسرا آروم بگیره


سفارت كه استكهلم !
بعد من شناسنامه ندارم!
باروني لامصب نميشه بري كتابخونه.

ارغوان
24 خرداد 92 20:19
ارغوان همچنان فکر می کنه که دوست حلال مشکلاته فقط نمی دونه این دوست قراره کی پیداش بشه
خدایا لطفا 4-3 دوست بفرست دیگه، خوب بچه حوصله ش سر میره تنهایی حقم داره


دعا كن...
مامان بردیا
25 خرداد 92 18:46
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد