کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

پسرم کسرا

نقاشی پسرک

1394/6/23 14:00
نویسنده : مامانی کسرا
2,022 بازدید
اشتراک گذاری

 

Caillou escribiendo

 

 

چند روز پیش خانمی مهمون ما بودن که از كسرا خواستن نقاشي بكشه تا بفرستن  واسه دوستشون.

البته من متوجه نشدن رشته دوستشون دقیقا چیه!اما هر چی که هست میتونن بر اساس نقاشي بچه ها

احساسات  و اینکه  چی ذهنشون میگذره رو حدس بزنن!

البته كلا درجریانید که  كسرا ميونه خوبي با نقاشي و مداد نداره

ولي بعد از كلي خواهش وبازي بازي، نتيجه اين شد كه ميبينيد

 

 

 

يه خونه كه سقف داره، ماماني به رنگ قرمز(چون مامانم اين رنگُ دوس داره) و بابا آبي رنگ.

خورشيد و آقا كسرايي كه رو سقف خونه است.

وحالا تحليل دوست متخصصمون:

احساس امنيت ميكنه تو خونه، خورشيد نماد باباشِ كه نشون ميده باباش واسش خيلي مهمه، مامانشُ دوس داره،

نقاشي نشون ميده كه تو خونه خيلي بهش توجه ميشه،

خودشُ بالاي خونه كشيده چون دوس داره آدم ها و محيط اطرافشُ از بالا ببينه، دوس داره تصميم گيرنده باشه و چون

مجبوره قدشُ بلند كنه واسه ديدن خيلي چيزا، دوس داره زودتر بزرگ شه ٠٠٠

حالا اون خانم روانشناس از اونور دنيا ميگه لطفا واسه صبحانه خوردن و كاراي شخصيش بهش اصرار نكنيد

قیافه من و باباش اینجوری بودتعجبیعنی در این حد که تو نقاشیش اینُ نشون داده! این معضل صبحانه تا ابد و دهر با ما هست.

​در كل همه چي نرمال و عادي، فقط یه موضوع کوچیک كه كسرا تك رنگ استفاده ميكنه

که به نظر اون خانم چیز مهمی نیستزیبا

اما از مهد کودک بگم که اوضاع خیلی آروم نیست!

چند روز پیش بردمش مهد( با کلی غرغر که نمیخوام برم) یه گوشه وایستادم ببینم چیه!

دیدم الکساندر یکی از بچه های مهد داره به بقیه میگه که با کسرا بازی نکنن!

یکی از مربی ها هم متوجه شد اما اصلا به روی خودش نیاورد! در واقع کار خاصی نمیتونست بکنه!

دیدم اینجوری که نمیشه ! با مربیش صحبت کردم که الان چند روزه کسرا میگه من دوس ندارم بیام مهد، الان متجه شدم چرا!!!!

شما نباید اجازه بدید بچه های بقیه رو اذیت کنن و... این وسط  اشکای من بود که میاومد!

گفتم باید این شرایطُ عوض کنی!!! نظر مربی این بود که خوب هر کسی حق داره با هر کی دوس داره بازی کنه!

داد زدم آره ولی اجازه نداره به بقیه بگه با کسرا بازی کنن یا نه!

بنده خدا دست و پاشُ گم کرده بود و گفت اوکی شما آروم باش من میرم درستش میکنم!

رفت بچه ها رو گروه گروه کرد و همه با هم شروع کردن بازی کردن و منم با خیال نسبتا راحت اومدم خونه!

امروز که بعد از دو روز بردمش مهد ،مونیکا(همه کاره مهد خنده) اومد و گفت شنیدم اینجوری شده ، من خیلی ناراحتم شدم و

با مامان بابای اون بچه ها هم صحبت کردم و امیدوارم دیگه این مشکل پیش نیاد و چقدر خوبه که تو

با ما حرف میزنی و ما میفهمیم که باید بیشتر توجه کنیم و... قیافه منم اینجوری بودخندونک گفتم قربون شمااااا خیلی چاکریم

امیدوارم دیگه از این دست مشکلات سر راهش قرار نگیره

 

 

 

ﺍﻣﺸﺐ ﻏﻢ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻭ ﭘﺮﯾﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺳﺎﻝ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻓﻼﻥ ﻣﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻓﻨﺎ ﺭﻓﺖ ﻧﺨﻮﺭ

ﺟﺎﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﺍﺳﺖ .

ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺷﯿﺪ .... ؟

ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﺑﭙﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﺮﻗﺼﯿﺪ ﻭ ﺑﺨﻨﺪﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺳﺮ ﻫﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ .

ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ "ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ".

ﻧﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻭ ﻧﻪ ﺩﻩ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ

"ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ"

ﺳﺮ ﺁﻥ ﺳﻔﺮﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ

"ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ"

"ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ". . . 

 

آخرین روزای تابستونتون غرق در شادی

پسندها (4)

نظرات (9)

محبوبه مامان الینا
28 شهریور 94 7:14
چه تحلیل جالبی از نقاشی بابت قضیه مهد خیلی ناراحت شدم و بسیار خوب که باهاشون برخورد کردی یه لحظه خدمو جای شما تصور کردم و واقعا اشک تو چشام جمع شد انشاله زودتر قضیه بخیروخوشی حل شه
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی از لطفت عزیزم، آره خیلی ناراحت کننده است منم امیدوارم که زودتر حل شه ممنونم که همیشه به ما سر میزنید
مامانی رضا
28 شهریور 94 9:03
سلام عزیزم ... ای جووونم چه نقاشی قشنگی کشیدی آقا کسرای خوشگل... معلومه که مامانی و بابایی بهت توجه دارن و خیلی دوستت دارن... راستی از مرغابیا و دریاچه چه خبر؟ کم پیدایین الکساندر مگه قبلا با کسرا دوست نبود؟ چیزی که تو ذهنمه فکر کنم اول اون با کسرا دوست شده بود... ای بابا چه پسری... البته بچه هستن این اتفاقا پیش میاد یه روز خوب یه روز قهر یه روز آشتی
مامانی کسرا
پاسخ
آره الکساندر اوایل خوب بود اما من فکر میکنم مشکلاتی که بین پدر و مادرش وجود داره روی رفتارش تاثیر گذاشته(البته این نظر مونیکاهم هست)امیدورام به زودی همه چی آروم وخوب پیش بره مرغابیا هم خوبن، با سرد شدن هوا کوچ میکنن، الان اینجا نیستن
مامانی رضا
28 شهریور 94 9:06
راستی کسرا جون سوئدی الان خوب میتونه حرف بزنه؟ کاش از پیشرفتش توی زبان هم بگی برامون البته اگه اشکالی نداره
مامانی کسرا
پاسخ
کسرا نسبتا متوجه میشه اونا چی میگن،بیشتر از من(البته من اغلب انگلیسی حرف میزن)اصولا هر چی که واسه کسرا خاطره باشه رو تعریف میکنم و ذکر جزییات غیرضروری فک کنم کسل کننده باشه
مامان فرح
28 شهریور 94 14:08
آفرین به کسرای عزیزم با این نقاشی فکر خودت رو به نمایش گذاشتی سودابه سعی کن کسرا به نقاشی علاقمند بشه از نظر روانشناسی بهترین چیز برای تخلیه درونی بچه هاست چه مطلب جالبی نوشته بودی به راستی که خدا همه جاست با این جمله هرگز خطا نمیکنی و تنهایی به قاضي نمیروی که .... همیشه خوب و بد را با هم میسنجی محبت ها رو فراموش نمیکنی من گاها وقتی مساله ای پیش میاید میگویم به کدامین گناه خدا ما رو آزمایش کرده است حتما خیر من در این است و همه چیُ به فال نیک میگیرم و باز هم بدخواه دیگران نیستم شاد و موفق باشی
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی مادر جان، نظرتُ که دیدم خوشحال شدم، انشالله همیشه سالم باشی و سایه ات بالای سر ما! شما و بابا مهدی تنها دلخوشی کسرا هستید من از این بابت خیلی خیلی ازتون ممنونم. انشالله که درست میشه در سخت ترین شرایط همیشه به من میگفتی درست میشه،واسه همه درست شده واسه تو هم درست میشه! میگذره ... و واقعا گذشت، به خیر هم گذشت شکر خدا انشالله که ختم به خیر شه
فریده
29 شهریور 94 9:52
سلام بر شما چه پست پر احساسی گذاشته بودید . بی نهایت لذت بردیم . احتمالاً دوستِ دوست شما رشته اش روانشناسی یا مشاوره بوده که اینقدر قشنگ تونسته نقاشی رو تحلیل کنه . و تحلیل خیلی زیبایی هم داشتن . به خودتون حسابی امیدوار باشید چون خانه رو محیط امنی واسش کردید . این جور که من می دونم اگه افراد بزرگسال هم با دست چپ و بی محابا نقاشی بکشن می شه نقاشی رو تحلیل کرد. ماجرایی هم که تو مهد اتفاق افتاد و موضع گیری شما هم خیلی جالب بود . کسرا پارسال تو مهد دو تا دوست داشت اونا هنوز هستن؟؟؟ به نظرم خودت آستین بالا بزن و براش دوست فابریک پیدا کن . شاید اینجوری راحت تر با مهد کنار بیاد
مامانی کسرا
پاسخ
سلام خانمی،مرسی از لصفتآره احتمالا یه همچنین تحصیلاتی باید داشته باشه والا میدونی میخوام بذارم خودش تجربه کنه، من فقط دورا دور هواشُ داشته باشم، در حد حرف زدن با مربیاش و پدر و مادر دوستاش! دوس ندارم خیلیم لوس و ضعیف بار بیاد! بازم توکل بر خدا انشالله که همه بچه ها عاقبت بخیر باشن
مامانی رضا
30 شهریور 94 7:50
نهههههه هیچی در مورد کسرا کسل کننده نیست همه چی عالیهههههههههههه من که لذت میبرم وقتی وبلاگشو میخونم دست مامانی گلش درد نکنه
مامانی کسرا
پاسخ
ممنونم از لطفتتون، شما خیلی به ما محبت دارید
بابا و مامان
1 مهر 94 14:21
سلام چه تحلیل جالبی بود معلومه کسری جون چه مامان و بابای مهربونی داره که زندگی را براش پر از ارمش و امنیت براش کردند افرین خیلی دلم سوخت اگه دست من می رسید کله اون پسره زورگو را می کندم
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی از مهربونیت عزیزم، شما همیشه به ما لطف داری نه تو رو خدا نمیخوادعصبانی شی عزیزمانشالله خدا بهش عقل بده
عشق یعنی...
4 مهر 94 9:11
منم خیلی شنیده بودن که از روی نقاشی بچه ها می تون شرایط بچه رو تحلیل کنن. چون به نظرشون بچه ها ذهنیت شونو رو کاغذ میارن . چه کار خوبی کردین که نسبت به رفتار بچه ها اعتراض کردین . شاید اگرم جای شما بودم اینکارو نمی کردم و تو دلم حرص می خوردم و ی اینکه به بچه خودم فشار میاوردم که چرا بقیه باهات این رفتارو می کنن حالا همچین حرف می زنم هر کی ندونه فکر می کنه ده تا بچه دارم
مامانی کسرا
پاسخ
آره انگار میشه یه چیزایی فهمید از تخیلات این فسقلیا فک کنم هر کی جای من بود اعتراض میکرد!البته امیدوارم خیلی شورشُ در حمایت از کسرا در نیارم موفق باشید و شاد
مهسا
5 مهر 94 19:06
تحلیل جالبی داشت. . افرین خوشم اومد رفتی حرف دلت رو زدی. نباید در برابر این رفتارها سکوت کرد. ایشالا دیگه از اینجور مشکلات پیش نیاد.
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی ازت ممنونم آره من خوشبختانه یا متاسفانه نمیتونم ساکت باشم وقتی اتفاق بدی داره می افته امیدوارم همه چی ختم به خیر شه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد