کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

پسرم کسرا

آخرین هفته نوامبر

1393/8/5 23:3
نویسنده : مامانی کسرا
702 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

چهارده شایدم پونزده سالم بود، خیلی شیطون بود!خیلی...

در هیچ یک از تعریفای مرسوم اون زمان از دختر نمیگنجیدم!بلند میخندیدم، بیخیال سوت میزدم،

موهامُ کوتاه میکردم،دامن کوتاه میپوشیدم،حاضر جواب بودم و دنیا و آدمها رو هم به هیـــــــــــــــــــــــــــچ

حساب نمیکردم!

کی چی میگه؟کی چیکار میکنه؟!

اما مادرم نمیتونست بیخیال باشه!حساس بود، به روش خودش دلنگرانم بود، دعوا میکرد، نصیحت میکرد،

تهدید میکرد..... اما من تو دنیای خودم با منطق خودم داشتم زندگی میکردم!

پشیمون نیستم ، خود مامانمم الان اعتراف میکنه من دختر بدی نبودم!

اما مردم عقلشون به چشمشون بود و مادر من از هیچی به اندازه حرف مردم نمیترسید.

لابه لای حرفاش گاهی میگفت مادر الهی بری یه جایی که اینقدر خوش باشی که اینقدر خوش باشی

که خدا میدونه و بس، فقط بگی مامان دلم واسه شما تنگ شده منم بگم نه مادر، جات خوبه ، همونجا باش!

در جوابش میخندیدم و میگفتم:من؟من بگم دلم واسه کسی تنگ شده؟ اوووووووو چه حرفااااااااااااا...

و دوتایی میخندیدیم.

از قضا روزگار چرخید و چرخید و چرخید و درست پونزده سال بعد نفرین مادرم گرفت!

از تمام اون یک میلیون۶۰۰ هزار متر مربع سرزمین مادری دلم فقط هوای خونه پدریمُ میکنه!

جایی که توش زن نیستم، همسر نیستم، مادر نیستم...

دختر لوس یکی یه دونه ایم که مامانش میپرسه شام فسنجون واست درست کنم؟

و من عاااااشق فسنجونم.

و حالا بعد از  مدتها تمام اون خونه سه هفته پیش من بود، اینجا تو سوئد و من چقدر آروم بودم!

راحت بودم، بیخیال بودم!

دلم پر میزد که برگردم خونه، چون میدونستم یه نفر هست که تو خونه منتظره تا برگردم.

نمیدونستم کسرا چیکار میکنه؟کی میره مهد؟چجوری لباس میپوشه؟کی میاد خونه....

و تمام این خوشی به چشم بر هم زدنی تموم شد و رفت.

و چقدر رفتن سخت بود!

همیشه اونی که میرفت من بودم! استرس سفر و شوق رسیدن به خونه و زندگی، جایی برای ناراحتی

از جدایی نمیذاشت، اما اینبار من موندم و دیدم که دارن میرنハート+くるくる のデコメ絵文字

 

اگه بخوام از اون روزا بگم ،هر لحظه اش خوشایند بود و تعریف کردنی واقعا 

روزای خیلی خوبی داشتیم شکر خدا .キラキラ のデコメ絵文字

 

 

باهم میرفتیم، پارک، جزیره، خرید، کتابخونه ، کنسرت ...

گاهی با مامانم  قدم میزدیم تا کنار دریاچه، از دار دنیا حرف ميگفتیم و میشنیدیم!ハートリボン のデコメ絵文字

قسمت جالب ماجرا این بود که مامان و بابام وقتی اومدن اینجا وهمه چیُ دیدن میگفتن ما همیشه فک میکردیم

که دریاچه   یه جای ساکت و خلوته که هیچ کس نمیاد، یه راه باریکه خاکی داره که 

 فقط شما دو نفر از فشار تنهایی میرید اونجا و....

چنان مرثیه سرایی این دونفر میکردن که من از تعجب دست کشیدم رو سرم که شاخ در نیاورده باشم!؟

آخه چرا یه همچین فکری میکردید شما!

همه میان ، میرن، قدم میزنن، با بچه هاشون دوچرخه سواری میکنن،میدوئن،

شنا میکنن، آتیش روشن میکنن و....

من بد مینوشتم؟!فک کنم از ترس اینکه جنبه پز دادن پيدا نكنه ، دیگه از اینور افتادمخنده

ما رو باش، از سر مرحمت این نی نی وبلاگ جوری عکس میگرفتيم که کسی تو عکس نباشه!

تازه کلی هم به خودم افتخار میکردم که عجب شاهکاریم مـــــــــــــــــــــــــنقه قهه

بعد اونا فک میکردن ما از تنهایی داریم دق میکنیم!!!!!!!!

ما چی فک میکرديم ننه بابامون چه برداشتی کردن!

خلاصه که از قراری سوئد بسیار جای قشنگ و دلبازیه بسیار آرومه آدمای مهربونی داره و....

اگه از نوشته های من چیز دیگه ای برداشت کردید شرمنده!انشالله سوئدیا هم

حلالمون کنن!ハート のデコメ絵文字

 

 

 

در  کل به ما واقعا خوش گذشت! برای کسرا هم خیلی خوب بود!

با افتخار  مامانمُ به همه تو مهد معرفی میکرد و میگفت mormor (مادربزرگ) و از اینکه  خانواده

در کنارش بود احساس خوبی داشت.

از همه چی مهمتر ، بعد از اون سفر کسرا قبول کرد  که سوئد جاییه روی زمین که بقیه هم میتونن بیان .

گاهی ما میریم گاهی اونا میان و همچنان زندگی ادامه داره!آرام

 

 

بعد از رفتن مامان اینا برنامه زیاد داشتیم، سالگرد ازدواج، تولد مامانی، شب هالووین...

بعضیاش سه نفره بود و بعضیاش شلوغ پلوغ تر花 のデコメ絵文字

 

 

البته واسه هالووین تو مهد هم مثل هر سال برنامه "کدو درست کُنون "داشتنخندونک

که البته مونیکا خیلی اصرار داشت که اسمش کدو هالووین نیست ، هالووین یه جشن سنتی امریکایی که

ما هیچم خوشمون نمیاد .ما فقط به مرده ها ادای احترام میکنیم!متوجه اید که؟!!!!ウサギ+ハート のデコメ絵文字

 

 

مابقی روزها هم که آروم ، آروم میگذره و یه تاریخ میشه رو تقویم .

سرتونُ در آوردم، مرسی که مثل همیشه همراهمید.

 

و پاییز ثانیه ، ثانیه می گذرد.

یادتان نرود...

اینجا کسی هست

که به اندازه تمام برگهای رقصان پاییز برایتان آرزوهای خوب دارد1

 

 

 

 

------------------------

http://mydream01.persianblog.ir/   1 

 

پسندها (2)

نظرات (26)

بابا مهدی
25 آبان 93 21:44
سلام امیدوارم که حالتون باشدخیلی خوشحالم که بعدازمدت طولانی تشریف اوردید اینقدرخوشحالم نمیدانم چی بنویسم راستی دوشنبه 5ابان 1393جریانش چیه خداوند نگهدارتان باشد انشالله
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی از دقتتون. جریان خاصی نیست ،این تنظیمات نی نی وبلاگ ُ باید عوض کنم!
مینا
26 آبان 93 0:46
عزیزممم چقدر عالی که پدر مادرت پیشت بودن خیلی خوشحال شدممم. انشالله بتونن زودتر بیان بازم پیشتون تا کسری جون حسابی خوشحال بشه. اتفاقا من انقدر از توصیفای شما عاشق دریاچه شدم که نگو. ندیده عاشقش شدم البته. هههه. البته منم این برداشتو داشتم از تعریفای شما که جای خلوتی باید باشه ولی نه متروک. در کل جای خوبی به نظر میاد. خوش باشید انشالله همیشه عزیزم. وبلاگ پسمل ماهم اپه سر بزنی خوشحال میشم.
مامانی کسرا
پاسخ
شما هم طرفدار درياچه شديد؟؟ چشم حتما ميرسم خدمتتون
مامان ثمین سادات
26 آبان 93 3:21
سلام عزیزم خوبی سودابه جونم الهی چقدر زیبا وبا احساس نوشتی وای چه روزگار مادر ودختری قشنگی وسپری کردی خوشحالم که شاد بودید کسرای نازنینم که شاید فکرمیکرده سوئد تو فضاست رو محکم ببوس
مامانی کسرا
پاسخ
مينا جون عزيزممرسي خانم ممنونم كه به ما سر زدي گلمانشالله خوب و سلامت و شاد باشي عزيزممواظب خودت باش عزيزم
بابا و مامان
26 آبان 93 9:44
سلام عزیزم خدا نگهدار بابا و مامان مهربون باشه و همیشه سالم و سلامت باشند
مامانی کسرا
پاسخ
مرسي انشالله شما هم خوب و خوش باشي عزيزم
بابا و مامان
26 آبان 93 9:52
خدا را شکر که روزهای خوشی داشتید همیشه خوش و سلامت باشید
مامانی کسرا
پاسخ
مرسي مهربونم
بابا و مامان
26 آبان 93 10:02
سالگرد ازدواجتون مبارک عزیزم http://www.kelishe.com/wp-content/uploads/2013/07/anniversary-cake4.jpg
مامانی کسرا
پاسخ
واااااي مرسي عزيز دلمچقدر قشنگ بود
بابا و مامان
26 آبان 93 10:11
منم رفتم ادرس رو دیدم کنجکاو شدم فکر کردم فیلمه باید ببینیم
مامانی کسرا
پاسخ
متوجه منظورت نشدم عزيزم جريان آدرس چيه؟
مامان یسنا
26 آبان 93 13:07
بــــــــــه بـــــــــــــــــه .باورم نمیشه دارم درست میبینم.....؟؟!! چه خبره اینجا... چه زیبا.... چه قشنگ.... چه لحظات شاد و رنگی.... کسرا جون مارو ببین چقد خوشحاله... ببوس گل پسرتُ
مامانی کسرا
پاسخ
مرسي عزيزمممنون از لطفت خانمي
باباعلی
26 آبان 93 14:33
هوراااااااچقدر خوشحال شدم پست جدیدو دیدم و اندکی رفع دلتنگی شد خودت می دونی که من نکته بینم یه نگاه به اون یکایی که برای مساحت ایران گذاشتی بنداز 1.600.000کیلومترمربع کسرا راببوس امیدوارم همیشه سلامت وشاد باشید حامد را سلام برسان حداوند نگهدارتان.
مامانی کسرا
پاسخ
اينقدر حواسم بود عددُ درست بنويسم كه واحد اشتباه شد
مهسا
26 آبان 93 15:15
از صمیم قلبم نوشته ها ت رو درک می کردم ..مخصوصا اونجاش که راجع به رفتنشون بود.. وقتی پدر مادر من رفتن منم همچین حسی داشتم در حالی که وقتی خودم می اومدم.. حسم جور دیگه ای بود... رفتن به سوی زندگی جدید دلتنگی ها رو کم می کرد... اتفاقا منم فکر می کردم اونجا خیلی خلوته..عکسا همیشه خلوت بود..
مامانی کسرا
پاسخ
عزيزم من سعي ميكردم جوري عكس بگيرم كسي نباشه
مهسا
26 آبان 93 15:16
ایشالا ا ا دوباره می یان... خدا حفظشون کنه.
مامانی کسرا
پاسخ
انشالله
مامانی رایان
27 آبان 93 2:40
چه خوب برگشتید با خاطرات زیباتون دلم برای کسرا تنگ شده بود
مامانی کسرا
پاسخ
دل به دل راه داره عزيزمممنونم كه هميشه همراهمون هستي
زهرا مامان ایلیا جون
27 آبان 93 4:59
اول از همه بی پرده بگم حسودیم شد که مادرم پیشم نیست و من این هه حس خوب و دیگه و نمیتونم درک کنم اما با همه وجود چون ادم حسودی نیستم و از حسادت بیزارم در دل ارزو کردم همه بچه ها سیر از پدر مادر بشن و تا قطره اخر محبت این موجود مهربون و بچشن خدا پدر و بخصوص مادرتو برات حفظ کنه ایشالله همیشه کنار هم شاد باشین دلم برای تو و کسرای نازم تنگ شده بود خوشحالم که برگشتین عکسها عالی بود دوستون دارم الهی همیشه شاد باشید
مامانی کسرا
پاسخ
الهي قربون شما من برم زهرا خانمالهي خدا ايلياي عزيزمُ واست نگه دارهالهي سايه تون هميشه بالاي سر گل پست باشهدل ما هم واسه شما تنگ شده بود خانم خانماممنون إز همراهيه هميشگيتون
محبوبه مامان الینا
27 آبان 93 7:20
سلام به دوست عزیزم.خیلی خیلی دلتنگتون بودم.خدا رو شکر که این مدت حسابی بهتون خوش گذشته. خدا سایه این پدر و مادر عزیز و بسیار دوست داشتنی و مهربووووون رو رو سرتون حفظ کنه دوستم راستش منم همون فکر مامانتون ُ داشتم در مورد راه دریاچه همیشه شاد و خوش باشین عززززززززیززززززززززززززززم
مامانی کسرا
پاسخ
دل به دل راه دارهمنم خوشحالم دوباره هستيم در خدمتتون واقعا پس خوب شد توضيح دادم
فریده
27 آبان 93 7:49
واقعاً که هیچ کس جای مادر رو نمی گیره ، تنها کسی هست که می تونی بهش تکیه کنی و از هیچ چیزی واهمه نداشته باشی امیدوارم مامان و بابا همیشه سالم و سلامت باشند. خوشحالم که سه هفته بدون دغدغه و شاد بودی ، منم فکر می کردم چقدر سوئد کشور خلوتی هست ، انگار توی این کشور فقط یه مامان و پسر زندگی می کنن. باید اسمش رو گذاشت خود سانسوری واااااااای چقدر ماسک کسرا وحشتناکه
مامانی کسرا
پاسخ
خدا همه پدر ومادرا رو حفظ كنه خودسانسوري خيلي كلمه منفيه! يعني آدم كلا منكر خودش ،طرز فكرش ،معايب و محاسنش باشه! من اتفاقا هيچ زمان خودمُ سانسور نكردم!خوب يا بد ، خوشحال يا ناراحت، سرخوش يا غمگين ، هميشه صادقانه اينجا بودم!مرسي كه مثل هميشه همراهموني
مامانی رایان
27 آبان 93 15:03
نظر من نرسید
مامانی کسرا
پاسخ
چرا خانم خانما، مگه ميشه نظر شما نرسه
عشق يعني ...
28 آبان 93 12:47
سودابه جون سلام عزیزم خدارو شکر خوب هستین ممن زیاد نمی تونم به صفحه مانیتور نگاه کنم فقط اومدم چند خطی براتون نظر بزارم که بدونین همیشه به فکرتونم و بهتون سر میزنم
مامانی کسرا
پاسخ
انشالله بهتر باشي عزيزمممنون كه به يادموني خانم خانما
عشق يعني ...
29 آبان 93 18:07
سلام عزیزم سشواری که من خریدم ثابت هست و سرش نمی چرخه متاسفانه . در حالی که شنیدم مدلی هم هست که سرش می چرخه. اما این مدلی که من خریدم سرهای زیادی داره که واقعا هم به درد می خوره . کلا من مارک فیلیپس و بهش اعتماد و اعتقاد صد درصد دارم . اما این مارک پرینسلی رو هم خواهرم چندین ساله که داره و ازش راضی هست و قیمتش اش هم واقعا می ارزه . فکر می کنم یه بار فریده جون ( مامان پرهام نازنینم ) یه بار تو نظرات بهم گفته بود که چرخشی داره . می تونی از اونم بپرسی. اما موقع خرید به میزان حرارت این سشوارها هم دقت کن که بالا باشه عزیزم . کلا برای خانم ها خیلی کاربردی. البته موهای من فوق العاده لخت هست و به سختی حالت میگیره
مامانی کسرا
پاسخ
ما خیلی خیلی از شما ممنونیم که اینقدر با صبر و حوصله جواب دادید اگه اومدم ایران شاید یکی خریدم! چون اینجا با نه تا سر پیدا نکردم نهایتا دوتا سر داشت!
هانیه
30 آبان 93 9:50
س امیدوارم همیشه انقدر با ارامش و سرحال باشی عزیزم سالگرد ازدواجتون رو تبریک می گم امیدوارم به قول قدیمی ها به پای هم پیر بشید راستش من هم وقتی متن ها رو می خوندم حس تنهایی شما و سکوت محله تون رو القا می کرد راستش من تابستان اینده برای زندگی می یام سوید همراه دخترم و همسر ولی بعد از خواندن اخرین مطلب بیشتر متوجه حال و هوای اونجا شدم
مامانی کسرا
پاسخ
پیشاپیش به سوئد خوش اومدین امیدوارم روزای خوب و خوشی اینجا داشته باشیددر اینکه سوئد کشور آرومیه شکی نیست اما خوبیش اینه که آدمها نسبت به هم بیتفاوت نیستن. من اینُ اینجا دوس دارم
بابا و مامان
30 آبان 93 18:26
منظورم این ادرسیه که پایین پستتونه http://mydream01.persianblog.ir
مامانی کسرا
پاسخ
آهانمطالبی که خودم ننوشتم و از جای دیگه برداشتم همیشه منبع میدم که خدای نکرده دزدی مجازی نباشه من کلا این سایتُ نه میخونم نه میشناسم فقط همون شعرُ توش دیدم قشنگ بود تو وبلاگ کسرا نوشتمش
عمه هانیا
2 آذر 93 12:05
خیلی خوشحالم برای همتون که کلی بهتون خوش گذشته انشااله زودی بیاین تا همین حس و حالی رو که سه هفته شما داشتین ما هم پیدا کنیم.
مامانی کسرا
پاسخ
ممنون از لطفت عمه هانیای عزیزم ما هم دلمون واسه تون یه ذره شده انشاللهبه امید دیدار........... به زودی
زهرا مامان ایلیا جون
2 آذر 93 19:07
سلام خوبی عهشقم..چه خبر کسرا جونم خوبه ووخوبی خوشی سلامتی خیییلی وقته بهمون سر نزدی ها کجایی پس
مامانی کسرا
پاسخ
الان میرسم خدمتتون
عشق يعني ...
3 آذر 93 11:28
عزيزم آدرس تو بده برات بخرم و بفرستم
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی از مهربونیتون
مامان لیانا
5 آذر 93 0:35
دیدی سودابه جوون مادر خونه آدم میاد با خودش یه آرامش عجیبی میاره اصلا همه چیزا نظم خاصی میگیره مرتب بدون استرس و دغدغه حتی بچه ها هم کاری بهمون ندارن...انشالا خدا حفظ کنه همه پدر و مادرهارو...عزیزم تولدت هزاران بار مبارک همیشه خوش و سلامت باشی...وا منم فکر میکردم اونجا پرنده پر نمیزنه تو عکسا هم اینجور نشون میداد کسی جز شما نیست
مامانی کسرا
پاسخ
آره خداوند همه مامانا رو حفظ کنه جدی؟اما اینجا خیلی شلوغه!البته آدما کاری به کار هم ندارن ولی خوب شلوغه باز خوبه مامانم اومد دید مرسی از تبریک تولد عزیزم!ممنونم خانمی
مامان لیانا
5 آذر 93 0:37
یادم رفت سالگرد ازدواجتونو تبریک بگ...مبارک باشه سالگرد یکی شدتون عزیزم همیشه خوشبخت باشید..دیگه واسه هالووین فکر نکنم تبریک بگن اره؟
مامانی کسرا
پاسخ
چقدر مراسم داریم مااااااقربون شما خانم خوشگل انشالله همیشه خوب و سلامت باشید
رها
6 آذر 93 18:54
سودابه عزیز سلام،با خوندن پست قشنگت اشکام بی اختیار سرازیر شدن،خیلی قشنگ نوشتی.مثل همیشه...خیلی خوشحالم که بهت خوش گذشته.امیدوارم که دلخوشیا جای دلتنگیارو تو قلب خودت و خانوادت،تنگ کنن.شادیتون پایدار.دوستتون دارم...
مامانی کسرا
پاسخ
خدا منُ بكشه اشك شما رو در اوردممرسي عزيزم ممنون از دعاي قشنگت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد