کسرا کسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

پسرم کسرا

روزگاری که میگذره

1392/8/26 22:06
نویسنده : مامانی کسرا
306 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

امروز آفتاب قشنگی میتابید،چشمامُ بستم،صورتمُ گرفتم به همون سمتی که میتابید

به سمت شرق ، نا خودآگاه لبخند زدم،

خورشید ، من و تو از یک جا میایم هر دو از مشرق زمین...

روزهامون در گذر ِ ، گاهی تند گاهی کند، گاهی با خنده گاهی توامان  ِ اشک

 اما در هر دو حال شاکریم.

کسرا حالش بهتر ِ شکر خدا،دوشب پیش تب کرد که استامینوفن خورد و الان خوبه

دیروز به عادت هر سال هوس شله زرد کردم، برنجُ پیمانه کردم و پختم!

اندازه ها دستم نبود به اندازه یه هیئت شله زرد درست کردم!

نکته حائز اهمیت قضیه کمک کردن کسرا بود

که همونجور که همه میدونیــــــــــــــــــم واقعا تاثیر گذار بود

 

 

خوشمزه شد، اینُ من نیگما هر کی خورد گفت خوشمزه شده

مونیکا گفته بود این بیماری دو روزه است بهتره جمعه هم نیاد مهد!

با این حساب این چهار روز با هم خونه بودیم،بین خودمون باشه خیلی راحت بودیم دوتایی!

واسه خودش بازی میکرد و برام  شیرین زبونی میکرد...

 

 

تمام اتفاقات زندگیش دیروز افتاده،دیروز رفتیم بستنی خریدیم،دیروز رفتیم لب دریا،دیروز که مهد بودیم!

خلاصه طولانی ترین زمان در گذشته دیروز ِ...

تو حموم واسه خودش خیلی قصه میگه گاهی که صداش میاد دلم قنج میره،میخوام برم بخورمش

"یه روز یه دایناسور با مامانش رفت،قصه ما به سر رسید!"

از افاضات جدیدش هم این بود که دیشب از بنده میخواستن قصه سیندلار و بدون سیندرلا بخون!

"یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود،قصه ما به سر رسید..."

آقا هر هر میخندیدن و دوباره ،دوباره ...

 

 

سر و کله میکی موس مهربون و عصبانی تو زندگیمون دوباره پیدا شده!

ستاره و ضربدر...

با این تفاوت که اینروزا بیشتر تصمیم داریم رو کارای مثبتش تاکید کنیم

تقریبا کارای منفی، زیر سیبیلی رد میشه به جز زدن...

چند روز پیش یکی از صفحات میکی موس پر شد از ستاره ،یه هواپیما واسش از ایران آورده بودم

دنبال بهانه میگشتم بهش بدم،شد جایزه از طرف آقای می کی موس.

از دیدنش کلی خوشحال شد!

اما اینقدر صداش بد بود!اینقدر صداش بد بود

که تا هواسش پرت شد جمش کردم گذاشتم بالای کمد!

یادشم نمیکنه شکر خدا...

 

 

 این روزا یکم سردر گم ِ از یه طرف دلش میخواد همیشه خوب باشه،از یه طرف یه چیزی در درونش

مانع از خوب بودنش میشه.

کاملا مشخص درگیر ِ با خودش، به قول مهدخت جون میگه اون ژن لجبازی که

به بچه دادی ،داره با تربیتش مقابله میکنه،

تقابل وراثت و تربیت.

بعضی روانشناسا میگن ژن خیلی تاثیر گذاره بعضیای دیگه میگن با تربیت میشه

نقش رفتارهای بدی که به صورت ژنتیکی به افراد به ارث رسیده رو کم کرد و کنترل کرد!

هر کدوم هم دلایل خودشون رو دارن!

اون ماجرای تاریخی شاه عباس و شیخ بهایی رو هم که در مورد

 اصالت و تربیت حتما شنیدید!

بحث مفصلیه شایدم هر دو به یک اندازه مهم و تاثیر گذار باشن،

شاید هم من سالها بعد بتونم بهتر درموردش قضاوت کنم!!!

تا نتیجه چی بشه...

خدایا راضیم به رضای تو

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مهسا
26 آبان 92 23:23
خدا رو شکر که حال آقا کسرا بهتره. می گم این همه شعله زرد؟ اون همه ادم از کجا پیدا کردید که بدید؟منم بعضی وقتا کم و زیاد می پزم.. عزیزم خدا قبول کنه. وراثت و تربیت...
مامانی کسرا
پاسخ
نذري نبود هوسونه بود!!! مرسي گلم
مامان یاسمن و محمد پارسا
27 آبان 92 2:08
خدا را شکر که کسرا جونم حالش خوبه همیشه در کنار هم شاد باشید و خوشحال و سلامت
مامانی کسرا
پاسخ
ممنون عزيزم
فریده
27 آبان 92 9:29
خیلی هنرمندی ، خوش به حال کسرا که مامانش واسش شله زرد درست می کنه . اونم تو دیار کفر
مامانی کسرا
پاسخ
کفرُ خوب اومدی اما از شوخی گذشته کاش میتونستم نشون بدم چقدر خدا اینجا به آدم نزدیکه... میتونی لمسش کنی،میتونی ببینیش،تو چهره تک آدما وقتی نگاه میکنی لبخندشون بوی مهربونی میدی،نگاهشون گرمه... دنیاییه واسه خودش...
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
28 آبان 92 0:03
سلام عزیز دلم خوبی ببخشید انقدر دیر امدم شرمنده مدتی نبودم اسم ناشر اون کتابهای بنویس و پاک کنیم ایران جاوید ناشر همکار ادب و دانش
مامانی کسرا
پاسخ
مرسی عزیزم ممنون که زحمت کشیدی و واسم نوشتی
پریسا مامان کیان
29 آبان 92 8:46
سلاااااااام خوبین؟خوشین؟سلامتین؟ آخی کسرایی خرما دوست داشته؟کیانم الان خیلی خرما دوست داره. لیمو هم خیلی دوست داره. هر وقت بهش لیمو میدم یاد لیمو گفتن کسرا می افتم. خیلی خوبه که دنبال بازیهای باشین که هر دو ازش لذت ببرین. من و کیان چند وقتیه با هم تو حموم آب بازی میکنیم. اولا خیلی همکاری نمیکرد ولی الان وقتی میریم حموم،مامانم میگه صدای خنده هاتون تا کوچه میره. این در حالیه که خیلی از بچه ها از حموم میترسن. به نظرم علتش اینه که از حموم خاطره بد دارن. براتون آرامش و شادی آرزو میکنم.
مامانی کسرا
پاسخ
عزیــــــــــــــــــزم آب بازی خیلی حال میده اما الان کسرا تو این سن با باباش میره حموم،مگر اینکه بریم استخر، اما دارم یه فکرایی میکنم. مرسی پریسا جون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم کسرا می باشد