جنگل نوردی...
دیروز با بچه های مهد رفتیم جنگل به سیر و سیاحت! زود خسته شد و گفت میخوام برم خونه، لباسم اصلا مناسب نبود اما با خودم گفتم هر چه باداباد ؛خوابیدیم رو زمینُ و با هم قل خوردیم... کلی خوشش اومده حالا مگه ول کن بود!!! بچه ها از یه تیکه صخره میرفتن بالا هر چی بهش گفتم برو گفت "من نمیتونم"،"من میترسم"! خلاصه با کمک لوئیس و مونیکا رفت من بیشتر از کسرا از در و دیوار بالا میرفتم! متوجه شدیـــــــــــــــــم پسرمان در این یک مورد هم خوش شانس نبـــــــــــــــوده که به مامانش بره،من عاشق کوه رفتن بودم مادر جانمان غر میزد میگفت: نرو؟حالا ما به بچه مون میگیم...
نویسنده :
مامانی کسرا
15:31