دوشنبه به وقت سوئد
پاییز آمد در میان درختان لانه کرده کبوتر از تراوش باران میگریزد خورشید از غم با تمام غرورش پشت ابر سیاهی عاشقانه به گریه مینشیند... بلعه دیگه کم کم باید بریم به استقبال پاییز... یکی دو روزه آسمون ابری ِ و هوا بارونی تک توک خورشید سرکی میکشه و دوباره میره پشت ابر... امروز با هم رفتیم کتابخونه، کتابایی که امانت گرفته بودیم ُ پس دادیم یه کتاب واسش گرفته بودم داستان یه چوپان ِ که یکی از گوسفنداش تو کوه گیر می کنه و اونم چراغ بدست میره دنبالش و خلاصه ماجرا داره... این &...
نویسنده :
مامانی کسرا
21:52